Quantcast
Channel: ♥چو ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــران نباشد تن من مباد♥
Viewing all 91 articles
Browse latest View live

مستند 40....عشق شهلا !

0
0

سلام و علیکم یا سیستری اند آنت اند حبیبی جون جونی هانیشخندقلب

از بس دیر به دیر تو این دنیا آفتابی میشم که آروم آروم گرد حسن کچلی

داره روی صورت سفید برفیم و در حد ساعت 9 شبم میشینه !

این روزها همه راجب شهلا صحبت کردن ،و ما نیز اومدیم که صحبت کنیم!

ولی نت یه چند روزی بامبول در آورده بید و اینگونه شد که الان خدمت رسیده بیدم و

حتما در این رابطه باید حرفم و بزنم.همون طور که در گذشته هم در هر زمینه و

هر شخص حقیقی یا حقوقی که ذهنم رو مشغول کرده بید ،نظرم و بیان کردم که

وجدانم در عذاب نباشه ...!

امروز میخوام راجب عشقی صحبت کنم که که واسش کلی احترام قائلم ..

عشقی که واقعا عشق بود نه هوس ! عشقی که همه وجود یه آدم رو

یه زن رو یا بهتر بگم دختر بچه 13 ساله رو در قالب وجودی شخصی دیگر ریخته بود!

شهلا کسی بود که عاشقانه دل باخت ،عاشقانه به معشوقش رسید و عاشقانه

به پای عشقش همچون شمعی سوخت و ذوب و کاملا محو و ناپدید شد ..ولی

لب از لب باز نکرد و حاضر به فدای خود شد ،اما حاضر به کم شدن تار مویی از

عشقش نشد !!!

عشق شهلا به ناصر در تاریخ ثبت خواهد شد و مسلما عشقش را همه خواهند ستود!

در نگاه های شهلا عشق موج میزد و در چند صحنه کاملا مشخص بود که از ناصر توقع

چنین رفتاری رو نداشت .ولی این عشق چشم و گوشش را بسته بود و باز هم فریب

خورد و همه حقیقت رو بازگو نکرد !!

در اینکه شهلا کی بوده و چی کاره بوده و ...قضاوتی نخواهم کرد..من فقط روی

مشاهدات عینی خودم مانور میدم...

شهلا عشق عمیق و وافرش به همه اثبات شد و تحسین ما و آیندگان را

در بر خواهد داشت ( البته منظور میزان و درجه دوست داشتنش بید ،نه جزییاتش !)
اماا
اشتباهاتی داشت که تاوان اشتباهتش رو هم داد..

یکی از اشتباهاتش بروز عشقش بود!

به نظر من عاشق راستین باید ،فقط شادی و خوشبختی و سلامتی معشوقش

رو مد نظر بگیره و زمانی که علم این رو داشت که ناصر متاهل است ،نباید

اینگونه با ناصر قاطی میشد و عشقش رو در دل نهان میکرد..!

اما از روی بچگی و خامی این کارو کرد و بزرگترین گناه و اشتباه رو ناصر انجام داد

که از سادگی و عشقی این دختر بچه نهایت سواستفاده و نامردی رو انجام داد

در صورتی که با یه نه گفتن و دست رد زدن به سینه اون دختر بچه ،اون رو

به زندگی خودش برمیگردوند و هیچ کدوم از این اتفاقات الان رخ نداده بید

و دومین اشتباهش که اون رو به کام مرگ برد..یا بهتر بگم فقط اون رو به کام مرگ برد

و عامل یا آمر اصلی و  شریک این ماجرا رو به حال خودش رها کرد تا آزادانه واسه خودش

بچرخه...همین سکوت نابجایش بود!

ظواهر امر و آثار نشانه ها دال بر حضور شهلا در زمان قتل در صحنه جرم بوده ولی

مسلما و به یقین من بر این اعتقادم که تنها نبود و بیگناه هم نبود

 و دستی در این قتل ناخواسته یا با طرح قبلی داشت !

 واقعا حیف این عشق که به پای یه مرد هوس باز و معتاد و باری به هر جهت ریخت....

و اعترافاتش شاید خودش رو از مرگ نجات نمیداد ..اما دسته کم یه موجود.....از زمین

پاک میکرداما افسوس که حتا تا لحظه ای که طناب دار رو بر گردنش انداختند ،بر این باور

غلط بود که ناصر رضایت خانواده لاله رو خواهدگرفت و او دوباره میتونه در کنار این نامرد

زندگی کنه..

اما نخواست باور کنه که ناصر عاشقش نبود و تنها هوسی گذرا رو بر اون داشت و  دیگه

حتا اون هوس رو هم بر اون نداشت..!!

اما از جهتی هم بر خلاف نظر اکثریت ،خوشحالم که ناصر نرفت !!

چون واقعا مرگ برای چنین شخصی ؛حکم آب روی آتش رو خواهد داشت

ناصر دو نفر را به زیر خاک کرد ،دو فرزند را بی مادر و دو خانواده را آواره کرد...

ناصر باید بمونه و ببینه که چگونه 100میلیون ایرانی در جای جای جهان ،با دیدنش

همچون سابق دیگر امضا و عکس ازش طلب نمی کنند!!

بلکه در خوش بینانه ترین حالت ،از او روی گردان خواهند بود و القاب و صفاتی را

که لایقش هست را نصیبش خواهند کرد..

شهلا سکوت کرد ،ناصر نه تنها سکوت کرد ،بلکه به دروغ خود را مبرا از هر گناه دانست

شهلا مرد و تاوان سکوت و عشق یک طرفه و کورکورانه اش را گرفت..ولی ناصر همچنان

نفس میکشد..ناصر خان سابق و ناصر قاتل امروز تو اگر خیال کردی که با گفتن واقعیت

آبرو و وجهه اجتماعیت رو از دست میدی و بدین سان همه چی رو انکار کردی ..

بدون که تو با نگفتنت هم وجهه و آبروت رو بردی و هم به شخصیت منفوری در تاریخ بدل

گشتی!!

خیلیا گفتند که ناصر دوباره به همون کثافت کاری های سابقش ادامه خواهد داد..

و ککش هم نمیگزه ..شاید به ظاهر چنین باشه..اما یقینا ناصر از درون خواهد سوخت و

روزی تاوان پس خواهد داد..

و اما در این ماجرا نباید از ضعف در دستگاه های  انتظامی گذشت..چرا که نتوانستند

حقیقت یک قتل را کشف کنند و همه چی را بر اساس یه اعتراف اولیه متهم شماره یک

طرح ریزی کردن و اطلاعات ناقصی را به دستگاه قضا ارجاء دادن و اینگونه باعث تضعیف

حقی از حقدار شدن !!

نکته دیگر بحث قصاص و اعدام بید !

احتمالا همه تون میدونید که اینجانبان اخوی به حق جبارسینگ بیدیم شیطان

و موافق اعدام و قصاص...!

اما نه برای هر شخص و نه برای هرجرمی !!

اما جبارسینگ نیز اگر چهارتا دوست روشن فکر و منطقی همچون صدف

داشت ، ( البته سوء برداشت نشه .همه شما عزیزان من بیدین و همه تون بسیار

بسیار روشن فکر و با فهم و کمالات و خانوم بیدینماچ،صدف چون در رابطه با این موضوع

نوشته بید ،اسمش رو آوردم )احتمالا کمی تا قسمتی آدم میشد...!

صدف به نکته باریکی اشاره کرده بید که اعدام نکنند ولی به قاتل حبس ابد

تعلق بگیره..حبسی که بعد از چند سال عفو تعلق نگیرد و زندان برایش

جکم جهنمی داشته باشد که تا روزی که زنده است ،هیچ لذت و تفریحی نداشته باشد

نه اینکه با اندکی مانی و یا بند "پ" انواع و اقسام غذاها و نوشیدنی ها

و کشیدنی ها و...در اختیارش باشد !

صدف جون اگر چنین شرایطی فراهم گردد ،منم از اجرای حکم اعدام صرف نظر میکنم !

اما نه به طور صد در صد ،چرا که برخی جنایتکاران باید بعد از چند وقت زجر و شکنجه و

خفت و خواری در ملا عام به دار آویخته شوند و جنازه شان را هم دفن نکنند

و در همانجا بگذارند  تا عبرتی شود برای همه ...عصبانی

........

پی نوشت آرشامی

به لطف خدا و دعاهای خیر و نیت پاک شما عزیزان

         مونا دخت افتخار آفرین ایرانی

                          درباره مونا

با تلاش های پزشکان و به زور دوا و قرص و آمپول و پرتو درمانی و ...

به کلاس های دانشگاهی خود بازگشته ..اما همچنان نیازمند انرژی های مثبت و یاری

سبزتان بید...و تنها راه علاج و درمانش همان پیوند مغز استخوان بید..

در این روز ها و شب های محرم ، همه بیماران و مونا رو فراموش نکنیدقلبماچ

.........

                                  پیام بازرگانی پدر بزرگ آرشامی

 

                    پیام بازرگانی خود آرشامی

 

 

Tag this photo

 

...........

 

در ادامه مطلب تصاویر فاجعه رخ داده در دبستان شهید رحیمی رو قرار دادم و

دیدن اون رو به بیماران قلبی و عروقی و دریچه میترال و قندی و فشارخونی و

سرماخورده و زیر 18 سال توصیه نمیکنم عینک

اگر هم دیدین ،خونتون گردن خودتون زبان

.................

جمعه 6:36 نوشت آرشامی :

من فکر کنم منظورم و خوب نتونستم منتقل کنم..من حامی شهلا و چگونگی

رابطه اش نبودم و نیستم ! در اینکه شهلا گناهکار بود ،چه در وارد شدن به زندگی یه

زن دیگه و چه در موضوع قتل ( چه به طور مستقیم و یا همین سکوتش به هر حال

در قتل شراکت داشت و به جزایش هم رسید ! جزایی که خودش تلاشی برای

تقلیلش نکرد!)

من موضوع اصلی ام عمق و میزان دوست داشتنه شهلا به ناصر بید ،که واقعا من

جز یک نمونه !،کسی رو ندیدم که تا این حد به یکی عشق بورزه و دوستش داشته

باشه !

 

خبرگزاری فارس: پس از گذشت یک سال از آتش سوزی در مدرسه شهید رحیمی روستای درودزن مرودشت از توابع شیراز برق نگاه دانش آموزان معصوم ‌با قاب‌های چوبی در دست که در آن ‌چهره‌هایی متفاوت از تصویر فعلی‌اشان را نشان‌ می‌داد، آتش به دلمان زد.

آتشی که با بی مهری و بدقولی مسئولین دو چندان شده..

وعده و وعیدهایی که برای جراحی های پلاستیک این عزیزان به واقعیت بدل نشد و امروز همه اینها فراموش شده ند

عکاس:فرامرز میر احمدی

پریسا طاهری دانش آموز حادثه دیده

لیلا کهن دانش آموز حادثه دیده

دانش آموزان حادثه دیده هنگام سوارشدن در سرویس مدرسه

دانش آموزان حادثه دیده هنگام سوارشدن در سرویس مدرسه

دانش آموزان حادثه دیده بر اثر آتش سوزی مدرسه روستای درودزن مرودشت از توابع شیراز

نظافت دستان نرگس حیدری دانش آموز حادثه دیده بر اثر آتش سوزی بخاری نفت سوز توسط مادر

دستان نرگس حیدری دانش آموز حادثه دیده بر اثر آتش سوزی بخاری نفت سوز

دانش آموزان حادثه دیده بر اثر آتش سوزی مدرسه روستای درودزن مرودشت از توابع شیراز

پریسا طاهری دانش آموز حادثه دیده

یکی از دانش آموزان حادثه دیده در کلاس درس

ثمانه عظیمی دانش آموز حادثه دیده

نرگس حیدری دانش آموز حادثه دیده

رضا حقیقی دانش آموز حادثه دیده

گریهدل شکسته


مستند 41/ایرانی بودن یا حسینی وعلوی بودن !مساله این است!!

0
0

ایرانی یا حسینی و علوی بودن ! مسئله این است بازم sorry بابت تاخیرات پیش اومده...مث اینکه ما یه هفته ای از دنیا عقب بیدیم...

نخست اینکه شب چله ( یلدا نیز درست بید و واژه ای سـُریانی بید که از لهجه های

متداول زبان "آرامی "و عربی نبید ) وشب زادروز "میترا  ؛الهه خورشید "که از پیش از

زرتشت در ایران این شب رو جشن میگرفتند !

و زادرروز مسیح نیز در این روز بوده که در گذر زمان چند روز جابه جا شده و به 25 دسامبر

رسیده بید رو به همه آنت و آنکل و سیستر ها و کاردش  گلم تبریک میگم..

کریسمس رو هم  به همه کسانی که با تقویم میلادی کار میکنند ،تبریک میگم و خوش

به سعادتتون که برف درست و درمونی رو به چشم میبینید..

من از اون برف هایی که همیشه آرزومه ،جز خاطرات بچگی! دیگه به یاد ندارم که برف

درست و درمونی رو دیده باشم..نه اینکه زادروزم در یک روز برفی و سرد بیده.. بدین

سان عاشق زمستان و برف بیدم ..ولی افسوس.....گریه

هدفم از نگاشتن این متن ،صحبت هایی بود که در ایام عزاداری محرم و بویژه تاسوعا و

عاشورای حسینی شنیدم و دیدم..

برخی از افراد که تعداد بسیار اندکی نیز هستند ،اعتقاد دارن که ما ایرانی هستیم و

تاسوعاو عاشورا برای تازی هاست.!!

و یا اینکه سینه زدن و زنجیر زدن و هر نوع عزاداری دیگر رو به اسم روشن فکری به

تمسخر میگیرند !

نکته نخست این است که کسی که ادعای روشن فکری دارد ،باید به اولین و ابتدای ترین

حق آدمی ،یعنی حق انتخاب احترام گذارد.

همان طور که من گله ای از تو مبنی بر اینکه چرا به عزاداری نمی پردازی ندارم..تو نیز

نباید گله ای از من در باب اینکه چرا عزاداری میکنم داشته باشی!

مایی که دم از آزادی و اجرای دموکراسی میزنیم ،دسته کم این حقوق ابتدایی رو نسبت

به دیگران رعایت کنیم ..و به اعتقادات هرکسی احترام بذاریم.!

نکته دوم این است که این حلقه 1400 ساله را باید چه کرد ؟

همان طور که قبل از اسلام متعلق به ایران و ایرانی هست ،بعد از اون نیز باز هم متعلق

به ماست...

من ایرانی هستم و پدر ایران زمین را کوروش کبیر میدانم و به  خود به سان ایرانی بودن

و تاریخ و تمدن کهن و طلایی ام میبالم

ولی در کنار ایرانی بودن ،که اصالت و پیشینه اجداد من است..من دینم و مذهبم را بر

پایه اسلام محمدی و علمداری علی و حسین گذارده ام

و به اینکه خادم ائمه باشم ،افتخار میکنم..

ایرانی بودن و علوی بودن دو خط متمایز از یکدیگر نیست..! بلکه تار و پود در هم تنیده

شده یک قالی بسیار زیبا بنام " ایــــــــــران " است.

این دو در کنار بکدیگر و در موازات یکدگر بودن زیبا هستند و به سان دو بال یک پرنده

هستند !

ایرانی بودن و کوروش کبیر از ما چه میخواد و به چه معنی ست !؟

مگر نه اینکه ایرانی بودن ،در یک کلام یعنی:انسان بودن ! انسانی با صفت های

انسانی و معتقد به خدایی والا ،قدرتمند و یکتا !

و اسلام محمدی نیز بیانگر همین انسانیت و اعتقاد به خداوند یکتا است..

بین این دو هیچ تمایزی رو نخواهی یافت....بحث من و تایید من بر اسلام محمدی 

است..نه اسلامی که در طی قرون گذشته

دست خوش تغییراتی بر مبنای حاکمان سلطه گر و دیکتاتور شده..! بین این دو اسلام

تمییز قائل شوید !

عزاداری برای سالار شهیدان ،دفاع از اعراب نیست...چرا که نمی توان صرف ظهور یک

پیامبر در میان یک قوم خاص رو

منحصر به اون قوم دانست ! اگر اینگونه بود ،پس مسیحیت نباید به شعاعی فراتر از

منطقه ظهور مسیح اشاعه پیدا میکرد !

خداوند پیامبران را در نقاطی که نیاز به اصلاح و آگاه تر شدن داشت،میفرستاد..همانگونه

که زمانی زرتشت را برای ما ایرانیان قرار داد.

در زمان محمد (ص) ،ما ایرانی ها که خدا پرست بودیم و به خدای واحد ایمان و اعتقاد

داشتیم و این تازی ها بودن که نیاز  داشتند از جاهلیت خارج بشن و بدین سان پیامبر را

خداوند ،عرب زبان قرار داد..همچنان که پیامبر میفرماید:من عرب هستم ولی اعراب از

من نیستند ! و این یعنی پیامبر خود نیز دلش از تازی ها خون بوده..!

و پیامبر برای انسان کردن اعراب پا به این سرزمین گذارد..و اینکه انسان شدن یا نشدن و

الان در کجا قرار دارند و چرا و چگونه ؟

 اگر عمری باقی بود در فرصتی دیگر را عرض مفصل عرض خواهم کرد..عینک

آری ایرانی بودن هویت و شناسنامه ماست و راه و روش انسان بودن را کوروش کبیر در

منشور حقوق بشرش بیان کرده است..

ما باید راه و روش اجدادمان را ادامه دهیم و در مسیری که از ما خواستند ،که در نهایت

به اعتلای دوباره ایران زمین  خواهد انجامید ،گام برداریم.

اما در این میان موانع زیادی رو در پیش رو خواهیم داشت . چه در زندگی شخصی و چه

اجتماعی .

نه تنها تجربه !بلکه پژوهش و تحقیق پژهوشگران و دانشمندان و حتا پزشکان همگی دال

بر اثبات این قضیه است  که کسانی که معتقد به نیروهای فرا طبیعی و بشری و ایمان

قلبی به خداوند دارند بهتر و سریع تر بر مسائل روحی و جسمی و کاری غلبه خواهند

کرد ! و این نیروی فرابشری ما ،همان ائمه هستند .!

 نزاع بر سر ایران و اسلام از اساس نزاع اشتباهی است.ایران و روش ایرانی برای زندگی

مادی ماست و اسلام و روش اسلامی برای زندگی آخرت ما.برای این جهان ایرانی بودن

و برای آخرت خود اسلامی بودن را انتخاب کرده ایم ...ولی در این جهان نیز اعتقاد قلبی

به ائمه حکم موتور محرک رو داره و دسته کم برای من اینگونه بوده است و تا ابد نیز

خواهد بود که من هویتم رو از ایرانی بودنم کسب کردم.ولی هرچه دارم و در آینده خواهم

داشت ازعنایت و لطف همین ائمه بوده و هست..

و شماها در جریان برخی از الطاف ائمه و معجزاتشون نسبت به من حقیر بوده اید و در

زندگی خودتون هم یقینا نمونه های مشابهی رو به وفور دیدید..

سخنم بازم به درازا کشید و بازم ببخشید که سرتون رو درد آوردم..خجالت.چنین مباحثی

نیاز به بحث های مفصل تری داره و من سعی کردم تا اونجایی که امکان داره خلاصه

عرض کنم ،امیدوارم توانسته باشم که حق مطلب رو ادا کنم ..!خنثی

تا ابد پرنیان محبت و نوازش های الطاف ائمه و بویژه مولایم علی و سالار شهیدان و

بی بی زینب کبری رو فراموش نخواهم کرد و آرزویم این است که تا ابد سعادت خادمی و

غلامی درگاه این  عزیزان نصیب من و همه عاشقانشون بشه و رویایم این است که پرواز

روحم در روز عاشورا رقم بخورد و همه دار و ندار زندگیم و جونم رو هم فدای حسین و

 اشاعه راه آزادی و آزادگیش ،و پدرم کوروش کبیر که اون نیز راهش آزادی و آزادگی بود

که این راه یعنی رسیدن به ایرانی با صلابت و قدرتمند و آزاد خواهم کرد ...

بازم در این دو روز عزیز بزرگی خداوند رو به وضوح لمس کردم و کوچکی و در اصل هیچ و

پوچی آدمی رو نیز باز با همه وجودم لمس کردم..چون روز تاسوعا دوبار برای عرض ادب

به محضر فرشته مرگ رفتیم نیشخند،ولی روش رو برگردوند و تحویلم نگرفتدل شکسته

یه بار ظهر تاسوعا که برق سه فاز کنتور هیئت گرفتم و هیچ کی باورش نمیشد که از

میون اون جرقه و اون پرت شدن ،یک عدد نفر ناوگان آرشام خان بیاد بیرون از خود راضیو بعد از

ظهر هم در اتاقم ،یه تلفن من و از گازگرفتگی صددر صد و خواب به خواب رفتن نجات

داد..زبان

با وجود دیدن چنین معجزاتی ،مگر می شود که امام حسین را قبول نداشت !!!

امام حسین به ما نیازمند نیست ! این ما هستیم که به اون نیازمندیم ..البته مظلومیت

امام حسین گریه داره..ولی همه میدونید که برای مدد گرفتن و یاری جستن و تفاضای

معجزه وبرآوردن حاجات و آرزوهاتون بید که بر سر و سینه میزنید و همین عامل برتری ما

نسبت به دیگر کسان در کشورهای دیگر است که اعتقادی به هیچی جز علم و دانش

خود ندارند.  درسته که علم و تکونولوژی اونا از ما برتره..ولی  ما 14 معصوم داریم که با

توسل بر اونها ،همه ناممکن ها به ممکن بدل خواهد شد و از همه مهم تر و والاتر اینه که

به چهره کسی نیگا نمیکنند و حتا منی که در 365 روز ،فقط دو روز آدم میشم.( اونم تا

حدودی )...و بقیه اش غرق در دنیای پوچ و رنگارنگ هستم..رو بی نصیب نگذاشتند و

همیشه یاری رسان بوده اند ....

............... و اماااااااااااااااااااااا

                 

عدد هفت همیشه برای ما مقدس و یادآور نکات خاطره انگیز و مثبتی

است..اما این بار علاوه بر فضائل دیگرش ،این عدد آن هم در ماه اول

زمستون یادآور زادروز دو آجی گلم نیز بید....قلبقلب

بلهههههههههههه درست حدس زدید ،هفتم دی ماه زادروز

هوراهوراقلبآجی نوشین جون و فاطمه جون بیدقلب هوراهورا

تولدتون مبارک...ایشااا... که 120 ساله بشین و همیشه در کنار

عزیزانتون سلامت و برقرار و خوشبخت و کامروا باشید.قلب

سیسترهای گل دیگرم هم،اگر زادروزشون در همین حوالی بید و من

فراموش کرده بیدم.به بزرگی خودتون ،ببخشید و مث همیشه به حساب

30% بودن بذارید....ابلهخجالت و از همین جا به همتون تبریک میگم.ماچ

 

................

پیام بازگانی های آرشامی

..........

.....

نیشخند

من هیچ نسبتی با این حاج آقا نداشته بیدم..نیاین بگین واسه

قوم و خویش هاش تبلیغ میکنهزبان

 

 

زادروز پرزیدنت آرشام / مستند 42

0
0
 

شکــ ــلکـــْـ هـــ ـایِ هلـــ ـــــنجوانه ای دیگر بر شاخسار زندگی ام ،رویش خود را از امروز آغاز نموداز خود راضیهورا

http://img.xcitefun.net/users/2009/10/120671,xcitefun-happy-birthday.gif

شاخساری که هم اکنون به سان درخت گلابی ! در فصل خزان همه رنگ است.

چرا که در 365 روز گذشته تجربه های گرانبهایی رو کسب کردم و البته همون طور که آگاه

بودم سخت ترین سال زندگی ام بود. زیرا هر روزم به یک رنگ بود.

روزی سیاه ،روزی سپید، روزی زرد و نیلی و یاسی ! و روزی سبز سبز !!

از امروز سر رسید جدیدی را میگشایم و فرصتی دست یافته که سررسید سال پیشین را

ورق بزنم و از نمای بالا نقشه مسیرهایی رو که پیمودم را بنگرم و مروری تامل برانگیز

بر آن داشته باشم..متفکر

سال گذشته در چنین روزی اگه خاطرتون باشه عرض کردم که سال بسیار سخت و

سرنوشت سازی رو در پیش دارم...و در واقع به اول جاده چالوس رسیده بودم.جاده ای

که با وجود داشتن پیچ و خم های بسیارو سختی مسیر ..ولی در نهایت تو رو به سوی

بهشت زمینی رهنمون میکنه...خیال باطل

و همچون سفرتابستون که همه چی رو چک کرده بودیم و همه چی رو مهیا کرده

بودیم.ولی وقتی وارد جاده شدیم ....درس جدید و بسیار مهمی رو آموختم که تنها

ماشین فنی سالم و وجود تجهیزات لازم برای یه سفر خوب و حتا احتیاط و رعایت

مقررات شرط لازم برای برای به موقع به مقصد رسیدن نیست !

و همیشه اتفاقات غیر مترقبه ای ممکنه رخ بده که همه معادلات رو بهم بزنه.! معادلاتی

که هیچ دخل و تصرفی در اون نداری ..همچون بلایای طبیعی یا ترافیک و شلوغی بیش

از حد که منجر به بسته شدن یا یک طرفه شدن جاده بشه ..کما اینکه چنین اتفاقی

برای ما رخ داد و مسیر رو در مدت 14 ساعت طی کردیم ..!گاوچران

و به من آموخت که"لذت زندگی تنها در رسیدن به مقصد خلاصه نمیشه.حرکت در مسیر

هدف هم خود موفقیتی و خوشبختی آفرین است ".چون تضمینی

برای رسیدن به مقصد وجود نداره و آموختم که به سمت هدف حرکت کنم.ولی در طول

مسیر چشم هام رو باز کنم و اطراف رو با دقت ببینم و از زیبایی های خدادادی و دست

ساخت خودت یا دیگران لذت ببرم.! تا اون 14 ساعت از عمر رو به بطالت یا گوشه گیری و

عصبانیت نگذرونم و خنده و شادی و انرژی + رو جایگزین کنم.لبخند

همین اتفاق در زندگی واقعی و مسیری که سال گذشته حرکت در اون رو آغاز کرده بودم 

نیز به فاصله اندکی در همون تابستون افتاد...

و با وجود اینکه همه چی رو مو به مو چک کرده بودم و دیگه مطمئن بودم که تا قبل از

زادروزم من به مقصد رسیدم و استراحت و تفریح خودم رو انجام دادم و امروز خبر از آغاز

 پیمودن راه جدیدی میدادم !!

ولی این گونه نشد و من همچنان در وسط راه مانده ام...راه بازگشتی ندارم..ولی راه

پیش رو نیز مسدود شده اما این بار بسط ننشستم  و چشم به جاده ندوختم که ببینم

کی باز میشه!! یول

این بار میخوام و دارم از طبیعت اطراف لذت میبرم..چند مسیر جدید رو پیدا کردم که دارم

روشون کار میکنم شاید زودتر از جاده اصلی ، من این جاده رو باز کردم و خودمو تونستم

به اون سمت کوه برسونم و به مقصد برسم..اگر هم نشه..یه کوله بار سرشار از تجربه رو

کسب کردم..وقتم و تلف نکردم..از زندگیم لذت بردم .چون با هدف بوده..چون تلاش کردم

..ایده ها و خلاقیت های جدیدی رو به کار بردم !

ولی " ایمان دارم که میتونم و راه باز خواهد شد " از خود راضی

و به قول برخی ازاطرافیان که معتقد هستند مسیر رو اشتباه اومدم و نه میتونم مسیری

جدید رو احداث کنم و نه این جاده باز میشه ..من قبول ندارم و با انرژی های مثبت

سابقم که به تازگی به سان آشنایی با دوستان خوبی همچون شماها و دلگرمی های

شما و بویژه استاد عزیزمماچقلب ! که از همین جا دستش رو میبوسمماچماچ و

آرزومند بهترین آرزوها واسش هستم و امیدوارم که همیشه سلامت و سایه پرمهرش

برقرار باشه وآرزومندم که سعادت شاگردی ابدیش رو نصیبم کنه خجالت زیرا که خیلی اثرات

مثبتی رو روی من داشت ..و وسعت دیدم رو این استاد بزرگوار صد چندان کرد و صدبرابر

گذشته امیدوارتر و ریلکس تر شده ام..از خود راضیقلب

بله امروز نیز نوید حرکت در جاده ای جدید رو میدم هورا،ولی بر خلاف سال

گذشته..این جاده جدید از دل جاده پارسال کشف شده و دارم حرکت میکنم و همچنان

در انتظار باز شدن جاده سال گذشته نیز بیدم.!!!

تنی چند از دوستان  تهدیدم کرده بیدن که اگه پست زادروزم رو نیز طولانی بنویسم

.تحریمات سخت تری رو در نظر میگیرند....استرس

ولی باور کنید که دست خودم نبید و مقصر دستم بید !! فکر کنم بازم طولانی

شد..خجالت..ببخشید به جوونیم رحم کنید..خجالت.چون  بر خلاف سنت ایرانی ها  که

تحریم ها باعث شکوفایی شون میشه.. از همین تریبون اعتراف میکنم که تحریم های

شما دوستان باعث ورشکستگی و به گل نشستن کشتی پرزیدنت آرشام خواهد شد نگران..!

پی نوشت پرزیدنت آرشامی:

اگه جملات ناموزون و بی مفهومه و یا ایراداتی داره دیگه به بزرگی خودتون ببخشید

..چون مثلا درگیر امتحانات بیدم نیشخندو جسته گریخته چند خط مینوشتم.چند خط

میخوندم و حاصلش این سالاد شیرازی شد که میبینید.عینک..و با وجود اینکه بیستم

یعنی فردا 8 صبح امتحان داشته بیدم...چون که میخواستم در اولین ثانیه از

بامداد روز بیستم دی ماه ..( این و از غربی ها و کریسمس تقلید کرده بیدمزبان ) پستم

رو منتشر کنم ..اومدم با عجله جمع و جورش کردم...

پی نوشت پرزیدنت  آرشامی 2:


"از مجنون دل شکته پرسیدند عمر تو چند سال است؟

گفت هزار و بیست!

گفتند:ای دیوانه تو مگر نوحی ! حقیقت را بگو ..

گفت،گفت شب و روزی را که بر من گذشته اگر بشماری می شود بیست و آن یک نگاه

لیلی بر من

هزار سال گذشت ..!!"

http://media.superpimper.com/graphics/Happy_Birthday/happy-birthday-1029.gif

پی نوشت پرزیدنت آرشامی 3 :

بنا به درخواست های مکرر شما سیستر اند آنت اند کاردش اند آجی و اند فرندهای

نازنینم مبنی تغییر رنگ !

پرزیدنت دستور صادر فرمودند که" کلا قالب و آهنگ رو عوض کنند .. و انتخاب رنگ رو که

خواسته همگی بید..به همه پرسی واگذار کنه.".چون اینجا دموکراسی  حرف نخست

و پایانی رو خواهد زد...از خود راضی 

   هورا پس منتظر آراء شما و حضور 100% شما در انتخابات بیدیم..نیشخندهورا

( یه موقع فکر نکنید که مثل واگذاری تیم های تهرانی ، به شهرستان دندون واسه

انتخابات  دوره بعد  تیز کرده بیدم. !! هدف من بر مسند قدرت نشستن نیست ! هدف

من یادگاری از خود بر قلب ها برجای گذاشتن است .تعجب

چرا که همه چی از بین میره..و تنها توشه و یادگاری از ما درود و رحمت فرستادن ها یا

لعنت و دشنام دادن هایی است که شما ها رهسپار دیار جاودانه ما خواهید کرد.قلب.)

در ادامه مطلب هم عکس هایی از یک شهر ناشناخته قرار دادم که دیدنش خالی از

لطف نیست و خود گویای خیلی از حرف هاست...خنثی..

و خبر ویژه اینکه این شماره ویژه سال نو ،با وجود هزینه هایی دو برابر که بر دوش

پرزیدنت نهاد ،اما استثنا بدون هیچ گونه پیام بازرگانی تقدیم خواهد شد ...هورا

تشکر نوشت پرزدینت آرشام :

از همین تریبون مجانی که در اختیارم بید ،پایان سخنرانی سال جدید را با قدردانی و

تشکر و مرسی و 10x  و Danke gut  های بسی وری فراوون واسه همه کسانی که

از راه های دور و نزدیک لطف کردن و قدم رنجه فرمودند و قدم بر دیدگان ما نهادن و

از طریق ایمیل و فیس بوک و کامنت  و اس ام اس و تلفنی و دیدار فیس تو فیس و

...تبریک گفتن و در آینده نزدیک خواهند گفت رو داشته باشم...بویژه

آجی های گل و مهربونم که اصلا فکرش رو نمیکردم که زادروزه من جایی در سررسید ذهنشون داشته باشه تشکر ویژه دارم :

قلبنوشین جون مامی هستی؛مامی نازدونه ها

آزاده جون مامی الیانا ،آزاده جون مامی دیانا،نسیم جون مامی سارینا

  و بهار جون که "یه جراحی بسیار سخت رو پشت سر گذاشت و

همین امروز به لطف خدا دوباره به زندگی بازگشت .که آرزوی سلامتی

ابدی رو واسش دارم " ، دریا جون  و دلارام جون ومهسا جون و....از

همه تون بینهایت سپاسگذارم قلب از  همه و همه که خودشون میدونند کیا هستند و

چه جایگاهی تو قلب من دارند... مژه

                      قلبدوستتون دارم بی هیچ بهانه ایقلب

        ماچ  این  دسته گل تقدیم به همه شما که  زیباترین و

             خوش رایحه ترین و بی نظیرترین  گل های  دنیا هستیدماچ

                http://www.allindiaflorist.com/Images/bouquet10.jpg


                      نام این شهر چیست !!! برو ادامه مطلبعینک

عزیزانی که از اینترنت اکسپلورر استفاده میکنند ،قالب واسشون خوب نمایش داده میشه ؟ آیاناراحت

 

نام این شهر چیست ..؟


                  اینجا غزه بید .....!شهری که گویند در آتش و جنگ است..!خنثی

مستند 43/سپندارمذگان خجسته باد...

0
0

دریاب کنون که نعمتت هست به دست...

                                                         کاین دولت و ملک می رود دست به دست...

سلام و علیک یا sister اند کاردش اند فرند جون جون جونی های گلممممممبغل

و ناگهان چه زود دیر می شود...نیشخند

نرنید توضیح  میدم ..علت این همه تاخیر و غیبت های غیر موجه رو ..خجالت

ولی خووووو هرچی هم بگم عذر بدتر از گناهه ..توی این چهل روز اتفاقات نادر و عجیب و

دردناکی افتاد که به لطف خدا و تکیه بر انرژی های مثبت و محبت و مهر شما دوستان گل

دوران نقاهت رو تقریبا پشت سر گذاشتم..اما در باب گوشه ای از این چهل روز همین رو

بدونیدکه تقریبا به حال تعلیق از تحصیل در اومدم و پشت بندش در چند شاخه مجزای

دیگه نمی گم بد بیاری ..بلکه بر خلاف پیش بینی و علایق من رخ داد  .

که ...آموخته ام که بگویم این نیز میگذرد...قلب

امروز اومدم که مراسم چهلم رو هم برگزار کنیم نیشخندو دیگه از فردا گه خدا بخواد .به مرور

به دنیای زیبا و سرشار از انرژی نتستان باز گردیم...

دلم خیلی خیلی خیلی واسه همه تونننننننننننننننن تنگ شده بودقلب

دهه عشق و دوستی و محبت رو به همه عزیزان تبریک میگم ،بویژه

زادروز عشق و دوستی رو بر همه عاشقان ایران زمین تبریک میگم...و

انشاا... عید تا عید ،سپندارمذگان 89 تا سپندارمذگان 90 به رنگین ترین آرزوهایتان

خواهید رسید چشمک

پی نوشت پرزیدنت آرشام :  ترسیمی کروکی فرار دیکتاتوران منطقه از دید پرزیدنت

تا به این لحظه حاکی از هرکه با ... در افتاد ور افتاده ..و هدف رو بر روی عربستان و

امارات تنظیم شده که نابودی این دو گروه تازی و ... از آرزوهای هر ایرانیست.اماااااا

این نکته رو باید مد نظر داشت که درسته گردباد از اطراف شروع خواهد شد ..ولی

در نهایت به یک نقطه ختم خواهد و آن نقطه مرکزی رو در خود هضم خواهد کرد...از خود راضی

هر آغازی پایانی داره ...

خب نوبتی هم باشه نوبت صنعت سرشار از مانی پیام بازرگانی بید...نیشخند

پیام بازرگانی های پرزیدنت آرشام...

اگه گفتین قبله کدوم وریه...متفکر

پدیده ای که ه یک میلیون سال یک بار اتفاق می افته و همه جا هم دما خواهد شد!

چرا عاقل کند کاری که.....

مستند 44 / آخرین برگ 89

0
0

 

سال نو می شود.زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیند و گل

ها لبخند می زند و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز

دوباره…من…تو…ما

کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟…پیوند ما در دوباره شدن

با کیست؟

 

زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و

چون همیشه امیدوار به استشمام نفسی  قلبتازه و زندگی بخش ..

هورافرا رسیدن سال 14090 اهورایی 7033 میترایی آریایی 6761 آشوری


3749 زرتشتی 2570 شاهنشاهی و 1390 خورشیدی فرخنده بادهورا

 

یعنی واقعا رو رو برم...خودمم تا این حد باورم نمیشه که با نت و همه چی بیگانه شدم..

و سیستربانوهای گلم رو تنها گذاشته بیدم..خجالتخودم دوست دارم که به روال سابق

برگردم ولی دلیل ین سنگینی و سردی رو نمی دونم..اما یه شروع نو با سال نو امیدوارم

که موتور اینجانبان رو روشن کنه...

فعلا که پرزیدنت رفته تو جلد حسن کچلی.نیشخند..

شیوخ و پادشاهان عربی به تکاپو و جنب وجوش افتادن ،ولی پرزیدنت همچنان در خواب

به سر میبره ..خمیازه

گذشت ...به همین سادگی یک سال گذشت..چشم برهم بذاریم 90 هم میگذره..و تنها

توشه ای که از کاشته های خود و کاشته های جبر زمونه  و خاطراتش واسمون میمونه

توشه ای که در سال 89 برای من سرشار از شکست و دست رد به سینه ام خوردن بود

البته تلاش بسیار بود ..ولی موفقیت صفر ...باز راضیم به رضای خودش و امیدوار به آینده

سال 89 سال استارت ها من میناممش..استارت خیلی چیزا زده شده..چه در دید بالا و

کل بخوایم حساب کنیم که استارت حرکت به سوی انسان شدن و زندگی به معنای

واقعیش که همان آزاد اندیشیدن ،آزاد تصمیم گرفتن و آزاد عمل کردن رو آغاز کردن و

امیدوارم که این موج انسان شدن به چین و روسیه

هم برسه..بویژه چین که واقعا دلم واسشون میسوزه ..تعجبنیشخند

و چه در زندگی شخصی که استارت خیلی کار ه رو زدم که امسال فعلا هیچ کدومش

روشن نشد.

و سال 90 رو پرزیدنت آرشام سال پایان و آغاز می نامداز خود راضی

..پایان  دوران دیکتاتوران منطقه از جمله

 ملک عبدالله و... و آغاز درگیری هایی که بر سر به قدرت رسیدن در بین جناح های

مختلف ایجاد خواهد شد و بعید میدونم که در همین سال 90 یه سرانجام برسه و حالا

حالاها در دنیا و بویژه آسیا ،رنگ آرامش رو کسی نخواهد دید...

سال گذشته سال استحکام روابط و دوستی در همین دنیای نت هم بود و کلی از

نسبت به همدیگه شناخت بیشتری پیدا کردیم و حلقه های زنجیر دوستی مون

مستحکم تر و گسترده شد و امیدوارم که سعادت و لیاقت این همه ابراز محبت و لطف

شما دوستان رو داشته باشم و از همه تون بابت درس های زندگی که به من اموختید ،

سپاسگذارم و امیدوارم بتونم جبران کنم.خجالتقلب

سال جدید  در تقویم باستانی به سال خرگوش معروف است  و از اونجایی که در جهان

پیرامون ما هر ذره ای بر ذره ای دیگه اثر داره و امواج و نیروهای کهکشانی و دیگر عوامل

طبیعی بی تاثیر بر حالات  ما نیستن...پس نمی توان این نامگذاری سال ها و

خصوصیاتشون رو بی منطق به حساب آورد.

در مورد این سال آمده است که نعمت و باران و رحمت زیاده ..ولی در مقابلش احتمال

زلزله نیز بالا میره و نیک و خوب و بر بدی و کژی پیروز خواهد شد و سال مرگ بزرگان

نامیده اند !!متفکر

در پایان این سال خوب است که یادی از عزیزان و دوستان و بزرگان عرصه های مختلف

بویژه هنر رو داشته باشیم که سال 90 دیگر در میان ما نیستن ..

هنرمندانی همچون حمیده خیرآبادی ،کیومرث ملک مطیعی ،مهری ودادیان ،

مهین شهابی ،محمود بهرامی ،محمود بنفشه خواه ،رضا خندان ،محمد نوری و ....

و همه درگذشتگان دوستان و خوانندگان این وب خدایشان بیامرزد و روحشون رو قرین

شادی کنه.

در پایان آخرین دست نوشته پرزیدنت در سال 89 :

آرزومند بهترین و زیباترین و رویایی ترین آرزوهاتون هستم و انشاالله که سال 90 سرشار

از سلامتی و شادی و موفقیت و سعادتمندی باشه و در کنار همسر و غنچه های باغ

زندگی تون هر روزتون فرح بخش تر و موفقیت آمیز تر از روز قبل باشه و تنتون سالم و

روحتون همچون گل های بهاری با طراوت و شاداب و عمرتون به درازای نوح باشه..ماچ

امیدوارم از تعطیلاتدون نهایت بهره و لذت رو ببرید ،سفرهاتون بی خطر و توام با خوش

گذرونی باشه و تفریحات فرهنگی بویژه سینما و تئاتر رو فراموش نکنید..ولییییییییییی

در انتخاب هاتون دقت کنید ،چرا که نباید به صرف خندیدن ،جیب کسانی رو پر کرد که در

وقتی که باید برادری شون رو ثابت میکردن..شمشیر رو از رو به روی دوست دارانش

کشیدن...

باید ثابت کنیم که هنرمند بی مردم هیچه و اگه با دستای توانمند مردم به سمت قله

هدایت شده با همون دست ها هم به ته دره هدایتش خواهیم کرد..

.......

پیام بازرگانی آرشامی

پیام همیار پلیسی! بستن یا نبستن کمربند

 

وقتی که با کمک راستی بر دروغ چیره می گردید، وقتی که پرده از

روی زشتی ، جهل و نادرستی که مدتی بر خداوندگاران دروغ و

فرومایگان ، فرمانروایی داشتند برداشته می شود آنوقت ای خداوند

من، موسم بهار ستایش تو می رسد و پیغامت اثمار شیرین و لذیذ خود

را به بار خواهد آورد. "زرتشت "

مستند 45/ بازگشت نودی پرزیدنت..

0
0

سلام  علیکم و ر ح  اند برکات و سعادت و سلامت و کامیابی به شما

      دوستای گل و بلبل و سیستر اند آنت و آنکل های مهربونم....قلب

سال نو مبارک...نیشخند

فک کنم از آخرین پستم بیشتر از سه ماهه که گذشتهخجالت و حالا تیریپ حسنی به مکتب

نمیرفت وقتی آپ میکرد تو کوران امتحانات آپ میکرد..تو سال جدید و در واپسین روزهای

فصل بهار اومدم که به رسم ادب و حرمت رفاقت و دوستی از همه تون بابت مهربونی ها و

لطف بی دریغتون نسبت به من تشکر کنم و سر تعظیم جلوی  این قلب های بزرگ

فرود آورم و از اعماق قلب کوچکم فریاد زنم که به اندازه سکوت و ناگفته های طولانی

این چند ماه دوستون دارم ...

این فصل گذشته تنبلی و بالا و پایین زندگی و آلودگی هوانیشخند  و قطعی نت و طراحی وب و ....

دست به دست هم دادن که چند ماهی  کابینه و هیئت دولت پرزیدنت رو هوا باشه و شما هم

نفس بکشید...

ولی دیگه کافیه ...حالا که مدارس تعطیل شده ..من اومدم که نذارم آب خوش از گلوتون پایین برهنیشخند

اوضاع نابسامان بید و پلیز  همه آستینا رو باید بالا بزنید و نخست برای اینجانبان که به اصطلاح دانشجوی

این مملکت و پرزیدنت آینده بید انرژی های سبزتون رو در وجه اینجانبان حواله کتید خجالت.بعد رای اعتماد رو

از هیئت علمی و  حق تدریسی ها گرفتیم...همچین اساس همه جا رو گل و بلبل کاری میکنیمقلب

یک ماهی درگیر این قالب بودم و آخرش این طرح و شمایل پسند شد ..فقط گویا که برخی از دوستان

که نمونه تستی رو قبلنا مشاهده کردن ..به جای چهار ستون ،دو ستون سمت چپ و دو ستون سمت

راست ،پنج و یا شش ستون بصورت نامنظم میبیند..

در طراحی و دکوراسیون مسکن مهر پرزیدنت ،باز هم یاری های سبزتون رو دریغ نفرمایید که یک دست

صدا نداره و پرزیدنت بدون یاری شما توانی در چارت سازمانی مبتنی بر اصل دموکراسی نداره و

بدون اذن شماها ،خشتی بر خشت های این مملکت نخواهد گذاشت...عینک

همین جا باز هم بابت تاخیرات گذشته و تاخیرات و بی معرفتی هایی که تا دو هفته دیگه و پایان امتحانات

نیز جسته و گریخته ادامه خواهد داشت..پوزش میطلبم..و امیدوارم که عمری باقی باشه تا جبران کنیم..

پی نوشت آرشامی:

پیام بازرگانی های آرشامی رو از تابستان نود میتونید با ورژن جدید مشاهده نماییدچشمک

پی نوشت آرشامی 2: با تاخیر روز مادر و جلو جلو روز پدر رو به همه پدر و مادرای ایران زمین داخل و خارج

از مرزها بویژه شما خوانندگان این متن تبریک میگم و آرزومند سبزترین آرزوهاتون هستم...


           نگاه تو
               انعکاس صامت گرفتگی صدای یک فریاد است ...

          به من نگاه کن !
          بگذار من
                        ــ در سکوت صدای نگاه تو ــ
                        تراژدی مرگ همه ی فریادها را 
                                                              تجربه کنم ...

 

مستند 46/ دگردیسی آرشام

0
0

 

سلامی به گرمی تابستون امسال که تو عمرم چند صد سالم همچین گرمایی رو تجربه

نکرده بود.

قرار بود بعد از امتحانا خدمت برسم و خواب و آسایش و ازتون بگیرم.ولی انگار خدا خیلی

دوستون داشت.چون کامی قاط زدو کل

 حافظه سیستم  کلا پکیده و همه اطلاعات و رمز و ریدر و میل و .هم از بین رفت و .

به هرحال خیلی خوشحالم که  یه بار دیگه  خدا در طالع ام در کنار شما بودن را برایم رقم زد

29/4/90 ساعت 4 بعد از ظهر تولد دوباره من و دگردیسی عظیمی در روحم به وقوع پیوست

به یکباره خودم  رو در بین زمین و آسمان دیدم..شیرین ترین خبر زندگیم رو شنیدم

 ولی نمی دونم چرا نفسم و بند آورد و نفس هام رو به

 شماره انداخت؟؟؟

 تا چند روزی هنگ بودم و خواب و بیدار بودنم رو توان درک و لمسش رو نداشتم.ولی

اتفاقات بعدی به کل بیدارم کرد و این بیداری

روندفکری و ذهنیم رو دگردیس کرد...

در ارتباط با اتفاقات فراطبیعی و خارج از سیکل روتین طبیعت و نظام خلقت صحبت کردن

خیلی سخته..ولی من در حد قلم کوچکم

 سعی میکنم که مطالبی رو عنوان کنم

نمی دونم در قرن 21  سخن از معجزه گفتن و مطالب فراطبیعی تا چه حد شما رو به فکر

فرو میبره و تا چه حد مورد تمسخر قرار میگیره؟

تا هفته گذشته من خیلی از مفاهیم  دینی و اعتقادی رو بارها و بارها شنیده و خونده و

دیده بودم..ولی  به شدت الان باورشون نداشتم..

شنیده بودم که خدا از رگ گردن به آدمی نزدیک تره.ولی ایمان نداشتم..شنیده بودم که

حتا حرکت یه مورچه رو با حساب کتاب و با

 نظارت به اجرا میذاره..ولی باور نداشتم که  گام به گامی که در زندگی برمیدارم.ثبت و

ضبط میشه و اثراتی رو در ادامه زندگی به جا

 میذارن..ولی حالا ایمان دارم که آفرینش آدمی رو حساب کتابه..هرکسی مسئولیت و

وظیفه ای بر عهدش قرار گرفته..

بعنوان یه مثال ساده ،تو خیابون یه بطری آب دستته و تشنته اما یه ندایی میگه که

خیابون رو رد کنی بعد یه جرعه بخوری..رفتن به

 اون سمت خیابون همانا و چشم دوختن  فردی تشنه به اون بطری همانا..حال دیدن این

صحنه برای یکی مجازاته و برای کس دیگه ای

 پاداش .چرا که  ممکنه اون شخص از شما طلب آب کنه .ولی برای کس دیگه ای مجازات

چون تا میخواد از شما درخواست آب

 کنه..شما حرکت کردید و رفتین

یه عمر از نعمت سلامتی کامل برخوردار نبودی و ثانیه به ثانیه آه و افسوسی بر کوله بار

ت اضاف میشه و همیشه چشم انتظار روز

 بهبودی بودی.

برای بهبودی همه راه ها و پزشکای داخلی و خارجی رو یاری جسته باشی .ولی

هیچکس نتونه کاری  برات انجام بده و همیشه تا پله

 آخر همه چی خوب پیش بره و پله آخر همچین کله پا شی که ندونی از کجا خوردی..

در اوج ناامیدی و افسردگی به یکباره یه اتفاق عجیب تو زندگیت بیافته و نور امید و بهبود

رو تو قلبو چشات باز روشن کنه ولیییییی

در کنار دید سطحی تو رو به دنیا عمق بیشتری بده و لایه های پنهان گذشته و حال و

آینده خود و اطرافیان رو کنار بزنه..

اون وقت  چه حالی بهتون دست میده...تازه میفهمی که مفهوم زندگی خوردن و

آشامیدن و کارای روتین نیست..زندگی خیلی معنای

 گسترده ای داره..که نباید میذاشتی یک یا دو نقص جسمی و روحی همه زندگیت رو

مختل کنه..تازه میفهمی که اگه سالم بودی چه

 کارا میتونستی بکنی و تازه میفهمی که در مقابل تقدیر خدا و خواست او باید سر

تعظیم فرودآورد..تازه میفهمی که واقعا از رگ گردن

 بهت نزدیک تر بوده و دلسوز تر از خونوادت هم بوده...ولی تو نمیدی و چشمت سوی

دگر بود!!!

من امروز به این باور رسیدم که اگه خدا کاری رو گفت نه...نباید گله شکایت کرد..باید این

قدر اگر و اما واسه خودت ردیف کنی که

 اگر این  کار میشد شاید این اتفاق بد می افتاد ..شاید ال میشد شاید....تا بتونی به

مرحله متقاعد کردن خودت برسی که خیر و صلاحم

 در انجام ندادن یا نرسیدن بود و هیچ وقت ناامید و دلسرد  نشد..وثتی به این مرحله

رسیدی خواهی دید که فرصت ها و شرایط

 بهتری بواسطه صبر و دردی که کشیدی پیش روت قرار میگیره...

نمی دونم از نوشته هام چیزی دستگیرتون شد یا نه..ولی میدونم که تابلوئه که حالم

خوب نیست و گیج میزنم..

هنگ کردم..ظرفیتم پایین بود و چیزایی رو دیدم که ورای ظرفیت محدودم بوده .فقط

میدونم آرمان هام تغییر کرده..دیگه بدنبال سطح

 نیستم..خیلی دوست دارم که بیشترو بیشتر بدونم..بیشتر و بیشتر به عمق ذات

هستی و خلقت نفوذ کنم..

در آینده بیشتر خواهم نوشت..الان ذهنم آشفتس و هرچی جلوتر برم..کلاف این ماجرا

پیچیده تر میشه..

تا دیروز برای رسیدن به سلامتی جون میدادم..حالا میبینم بعد از سلامتی هم زندگی

همچون الان در جریانه و دنیا همون رنگه..

ولی دروغ چرا بدمم نمیاد که بهش برسم..

این روزا نمی دونم خوشحالم یا غمگین.فقط میدونم و بهم دستور داده  شده امیدوار

محض باشم و دیگه خم به پیشونی نیارم و زندگیم

 رو طوری سپری کنم که انگار کمبود و نقصی ندارم

دقیقا مث یه نوزاد بی قرارم و نمی دونم  چی میخوام؟؟ فقط میدونم که تشنه جسمی و

روحی هستم و عطشم رو باید سیراب کنم..ولی

 توانش از توان من فراتره و فقط بی قراری میکنم که روز موعود هرچه زودتر برسه و بتونم

دنیا رو از اون دریچه هم ببینم

من قبلنا معجزات زیادی رو دیدم..چشم ها و قلب خودم رو قبلنا دیدم و اینجا ثبت

کردم..ولی در ارتباط با مشکل حالم انتظار معجزه ای

 رو نداشتم..اما حالا دارم چون دستم به طور کامل از مخلوقات زمینی کوتاه شده و همه

عاجز و ناتوان در مقابل خواست الهی هستند و تازه قدرت خدا رو درک کردم که چه میزان

بزرگ بودهههههههههههه ئ چه میزان مهربونقلب

پی نوشت آرشامی»

عامل اصلی و گشاینده قلب و چشم و روح من فرشته ایست که دم به دم تنهام نذاشته

و من و تا ابد مدیون مهر و مهربانی خودش کردههههههههههههه

اینجا فقط میتونم بنویسم که دوستت دارم....قلبقلب

پی نوشت آرشامی 2:

من که از دنیا عقب بیدم ولی فک کنم جدیدترین خبر این روزای وبلاگستان 

نتایج برترین وبلاگ های بانوان بود که از همین جا به قهرمان بلامنازع این تورنمت

نوشین مامان هستی تبریک میگم...


 

مستند 47 / دوسالگی آرشامی

0
0

دینگ دینگ...گاوچران

سلاممممممم و علیکم یا بروو بچ و سیسترای خوبمممقلب

از پست قبلی تا به امروز اتفاقات عجیبی  رو پشت سر گذاشتم..

فراز و فرودهای عجیبی رو تجربه کردم.تو زندگیم بیش از انگشت های دو دستم

تا پله آخر ،یه قدمی قله پیش رفتم و از اون بالا کله پا شدم..

و هربار بستگی به شدت  و ارتفاع چند ماهی تشعشاعتش و حتا چند موردی هم

هست که همچنان گه گداری یادآوریش آزار دهندس

این تابستون تا رو ابرها رفتم و در کمتر ازدو ساعت همچین با کله زمین خوردم که

دنیا دور سرم میچرخید.

چرا که بین دو راهی پشت کردن به عزیزان و اعتقادات و احساساتم و سلامتی قرار

گرفتم! مسلما هیچ سلامتی ،هیچ مال دنیایی ارزش یه تار موی کسی که دوسش

داری رو ندارههههه...ارزش محبت ها و عشق و دوست داشتن بالاتر از همه چیه..

تو راه خدا و با خدا و مهدی موعود بودن بالاتر از همه چیههقلب

اون شب نمی تونم بگم خوشحال بودم..نههههههه

بلکه بدترین شب زندگیم بود چون اگه مستقیم نهههه میشنیدم..قابل هضم تر بود

تا اینکه به این شکل و غیر مستقیم ولی از مستقیم هم مستقیم تر نهههههه بشنوم

ولی به مرور وقتی با خودم خلوت کردم و چرتکه انداختم..

دیدم شاید چند در صدی مشکل داشته باشم..ولی چند صد درصد در قبالش خدا

چیزهایی رو داده که خیلی ارزشمند هستند

همین دادن شما سیسترهای مهربون که تو این دو سال گذشته..تو هیچ مرحله ای

تنهام نگذاشتید و پا به پام تو شادی ها و غم هام شریک بودید..

همین که چند بار از یه میلیمتری مرگ نجات پیدا کردم..

همین که با وجود اینکه چند سال از اون پیمانه ای که دکترا تعیین کرده بودن سرپام

همین که به جای روی تخت بیمارستان بودن..به جای یه زندگی ماشینی و کسالت بار

دارم به راحتی راه میرم،نفس میکشم..ورزشششش میکنم..

همین که ...

اینا یعنی خدا خیلیییی بنده هاش رو دوست داره..خیلی من و دوست داره که همیشه

به وضوح معجزات و ردپاهاش رو تو زندگیم نشون داده...لمس کردم..

همین که نفـــــــس دوباره ای به من بخشید و شور و نشاط و بواسطش تو زندگیم جاری

ساخت ..

اینا ارزش های زندگی هستن...

ماه عسل رو من هر سال میبینم و جای تامل زیادی رو داره..

که با دقت کردن میتونی ببینی که چشم ها ،زیبایی صورت ،بیماری های فرسایشی..

مرگ مغزی ،سرطان و ...که من نوعی ندارم و این یعنی یه دنیا آرامشه..

شاید یه خورده حرفام شعاری بیاددد

ولی به عمق موضوع اگه فکر کنید..نتایج حاصلش بهتره..

خود من نمیگم همیشه دیدم اینه..خیلیییییییی گله میکنم و دعوا میکنم با خدا...

ولی بعد که آروم میشم و فکر میکنم بازم از ته قلبم شکرگذاری میکنم

اما این و به قاطعیت میگم..

چرا که خودم با گوشت و استخونم لمسش کردم.که

امـــــــــید  و صبـــــــر و توکــــــل

سه پایه اصلی رسیدن به همه چی هستند..

من از بچگی امید داشتم.با همین امید و ایمان به خدایی که قادر مطلقه..

خیلی از ناممکن های پزشکی رو به ممکن تبدیل کردم..

خیلی های دیگش رو هم اومدم که تبدیل کنم..ولی دقیقه نود خدا گوشم و گرفته و

پیچونده و گفته که آهای آرشام خان..این منم که مرده رو زنده میکنم.این منم که

باید بخوام تا زحمات و محاسبات به قول تو دقیق و مطمئن به پیروزی رو باید اجازه

بدم تا پیروز بشی..غرور و از خودت دور کن..اون موقع نفهمیدم..ولی حالا بیشتر درکش

میکنم..

الان هم باز نا امید نیستم..چون اگه نا امید بودم..دلیلی برای ادامه حیاتم نمیدیدم

من تا زمانی که نفس میکشم امید دارم که جبران از دست داده های گذشته رو

میبینم و به آنچه که رویاهام ترسیم کردم خواهم رسید و سلامتی کامل رو همین جا

روزی که بدست آوردم ثبت و جشن خواهم گرفت..

پی نوشت آرشامی:

هفته آینده به احتمال نود درصد یه جراحی چشم و پیش رو دارم..بازم همچون همیشه

نیازمند انرژی های مثبتدون هستم قلب

پی نوشت آرشامی 2:

              ماچنگاهت را قاب می گیرم در پس آن لبخند که

                   به من شور و نشاط زندگی می بخشدماچ

برای زندگی کردن نیاز به چشم های زیبا نیست ،نیاز به نگاه های قشنگ است

پی نوشت آرشامی 3:

دو سال از اومدن به این دنیای زیبای وبلاگستان گذشت..

و ناگهان چه زود پیر شدممممممممممنیشخند

از تک تکتون بابت ثبت خاطرات که چه عرض کنم..زندگی کردن در کنارتون ممنونمممم

چون واقعا تو این دو سال به اندازه دویست سال از تجربیات و مهر و محبتون

به من سود رسیده ..

از همه کسایی هم که خواسته یا ناخواسته باعث رنجش خاطرش شدم معذرت میخوام

و امیدوارم که به بزرگی خودتون من و ببخشید و از من خاطرات شیرین اگر نه..

دسته کم خاطرات تلخی هم در ذهنتون نقش نبسته باشه...

امیدوارم امیدوارم و امیدوارم که این بار واقعا تو وبلاگستان متولد شم و دوباره به دنیای

نت با انرژی و برگردم و این خلاء ای که با نبود من در وبلاگستان ایجاد شده رو پر کنمنیشخند

( پرزیدنت مغرور و خودپسند و لوسزبان )


مستند48/ چشم آرشامی

0
0

سلامی چو بوی خوش ترنم  بارون پاییزی

سیستران گرام پاییزتون مبارک

امید دل هاتون همیشه سبز و بهاری باشه...

به همه کلاس اولی ها تا دوم و سوم و چهارم و ...تا دانشجوهای عزیز سال تحصیلی جدید

تبریک میگم.امیدوارم به همه خواسته ها و آرزوهای مد نظرتون برسید

 

خب از مهر بیایم بیرون و بریم سراغ چشم های پرزیدنت!یول

این مدت درگیر چشم هام بودم و آماده شدن واسه عمل و خلاصی از وضعیت موجود

ولیییییی بازم کاخ آرزوهام فروریخت و مث قفسه سینم به در بسته خوردم و اینجوری

گفتن که اگه جراحی کنم ،همین کورسو هم خاموش میشهنیشخند

دروغه اگه بگم شوکه نشدم و بهم نریختم ولیییییییییییی

همون طور که در جریان رخدادهای اخیر و دگردیسی آرشامی بیدین..دارم یاد میگیرم

که کمتر کم بیارم و زانو نزنم !

خیلی برام سخت بود که بی نتیجه برگشتم ولی زندگی همینه و نمیشه کاریش کرد

اون بالایی باید بخواددددددددد،اگه نخواد نمیشه نمیشه

شکر ،شاکرم به درگاهش و راضی ام به رضای اوووو

ولی کم نمیارم وباز هم سماجت خواهم کرد و ایمان دارم که پیروزی با صابران ست

همین کورسو رو داشتن بهتر از نداشتنه..حتا اگه عمل هم میکردم و خوب میشدم بازم

مدتی رو باید دور از شماها می بودم و این یکی از مزیت های والای عمل نکردنه..

تو این سفر چشمی

یکی از شیرین ترین لحظات زندگیم رقم خورد ولی افسوس که خیلی کوتاه

بود! ولی همون هم شیرینیش میمونه تا ابد و امید و تلاش تکرار اون شیرینی من و سرپا

نگه داشته...

دلم قرص است

به قرصی ابهت ماه در خیال کودکی

دلم روشن است

به روشنی ستاره باران شب های شوق

آب می ریزم پای ساقه های خوشبخت بامبو

و غذا برای شبانه نارنجی ماهی ها

می نشینم کنار پنجره تنهایی

و خیره می شوم به جمعیت شب چراغ ها

در فصل شعر و شعور و اندیشه

خوشبختی نزدیک است، آرزوها در راه

از انرژی های مثبت و خالصانه همتون ممنونمممممممممممقلب

پی نوشت آرشامی :

شب ها چشم هام تقریبا واسه درس و نت و .. تعطیله و روزا هم درگیر

جلو جلو باززززززززززززززززز هم بابت بی مهری هام معذرت میخوام

ولی این و بدونید که مهر و محبت شما تا ابد در قلبم حک شده چه باشم چه نباشم

خاطرات و یادگارها و درس و پندها و لطف های خالصانه و خواهرانه تون رو فراموش

نخواهم کرد...

پی نوشت آرشامی 2:


مستند 49/ زادروزت خجسته ای...

0
0

 

هلو علیکم و  ر  ح  و برکت

زادروزت خجسته ای بزرگ مرد تاریخ و ای پدر ایران زمین

ای کوروش کبیر

سلام

نمی دونم بگم آسوده بخواب که ما فرزندانت ایستاده ایم ! یا بگویم آشفته خوابت را ما سبب شده ایم شرمنده ایم.!

هرچه هست یا هرچه بوده ،گذشته..! اکنون را دریابید ای سربازان ایران که فردا در خطر است..

از آغاز تا هم اکنون و بی شک تا قیامت این خاک مقدس رویشگه و مدفن بزرگانی به بلندای فکر و اندیشه و توان کوروش بوده و هست و خواهد بود

و بر هر ایرانی در هر جایگاهی که قرار دارد واجب است که به دور از تعلقات فرقه ا ی و سیاسی اش

قدردان و اشاعه دهنده راه و مسلک این بزرگان به فرزندان این آب و خاک است.

نام ها مهم نیستند ..این پرونده دنیاییست که نام ها رو می سازند.و هر نامی برای این آب و خاک زحمت کشیده رو باید

اجر نهاد و به مسلمان و مسیحی و زرتشتی یا کرد و فارس و ترک و بلوچ بودنش نباید نگاهی انداخت.

کما اینکه هر شخصی و گروهی هم که راه نابودی  این آب و خاک رو با بی کفایتی یا دزدی و چپاول و .. در پیش گرفته در هر پست و مقامی هم که هست باید به زیر کشیده شه..

که تاریخ و گذر زمان خود ،برترین و عادل ترین قاضیس و به وضوح به همگان ثابت کرده که تنها خوبی هاست که می ماند و

ظلم هیچ گاه پایدار نخواهد بود..

نامی چو کوروش را بنگیرد که ده ها قرن همچون نگین انگشتری در جهان میدرخشد

و کسی همچون قذافی را بنگیرید که چگونه نامی را از خود باقی نهاد و چگونه ذلت وار و حقیرانه به درک رانده شد..

هوراهفــــــــــتم آبان ماه زادروز بزرگ مرد تاریخ درخشان ایران زمین خجسته بادهورا

 

پی نوشت آرشامی:

جشن آبانگاه ،جشن تقدس شمردن و شکر گذاری برای وفور نعمتی به نام "آّب" نیز خجسته باد

که امسال بواسطه لطف بی کران پروردگار به این سرزمین با نزول رحمتش شادی این روز رو صد چندان کرد.

پی نوشت آرشامی 2:

 به فرموده کوروش کبیر دشوارترین قدم ،همان قدم نخست است

اگر خواهان تغییریم گام نخست را از خود و درون خود برداریم..امروز دم از شعارهای بلندپروازانه می زنیم و

متهم اصلی را جامعه و گردانندگانش میدانیم.

امروز دم از آزادی می زنیم ولی خود ابتدایی ترین گام برای آزاد زیستن در جامعه ای مدرن و دمکرات رو نداریم

هنوز به جایگاهی نرسیدیم که بتونیم در ورزشگاه آزادی  ،سکوها رو عادلانه و در کمال آرامش با خانوما تقسیم کنیم !

یا موقع رانندگی و ... اون وقت دم از آزادی میزنیم..!

نمی دونم چرا اینا رو گفتم ولی ناخوداگاه اومد تو ذهن آشفتم ..شاید به خاطر اینه که هر روز هزاران مورد از این موارد رو میبینم و افسوس میخورم که چرا از خودمون تغییر و دگردیسی رو شروع نمی کنیم..اون وقت در سطح کلان هم آثارش رو خیلی بهتر خواهیم دید.

پی نوشت آرشامی 3:

می توان پر کرد

فاصــــــــــــــــله هایی بلند را

تنها با جمله ای کوتاه و ساده

دوستت دارم...

مستند50..جشن آذرگان

0
0

 

سلاممممممممی به گرمای آتش بر افروخته در دل های عاشقان

 در این سرمای جان سوز پاییز در زمستان 90

بر سیستر بانوهای گرامم...

میبینم که مارو نمیبینید ،حال مینید واسه خودتون..

ولی همون طور که میدونید ما تا آخر ایستاده ایم..دی

قبل از هر چیز به رسم تشکر از اونی که سعادت نگاشتن پنجاهمین برگ از دفتر دونیم ساله دوستی من و شما رو نصیبم کرد

بی نهایت ممنونمممممم ،چون شما در جریان فراز و فرودهای کمی بیشتر از کمی من بودید و میدونید که تا الانم تو وقت

 اضافی ام ولی همین وقت اضافی وقتی توام شده با در کنار شما بودنننننن خیلی با صفاس و تا اینجاشمم بیشتر از پیمانم به من لطف داشتههههه

تشکر دیگه بابت نزولات زیبای این ماه اخیره که واقعا کمال نا مردی بود اگه اینجا مکتوب از خدای کعبه ،آفریدگار

ایـــــــــــــــــران سربلند و در مسیر سربلندی تر تر تر قرار گرفته ام ثبت نمیکردم..

نکته دوم اتفاقات دنیای کوچیک پیرامونه که قبلنا هم گفته بودم  چند ساله آینده رنگ آرامش رو اکثریت جامعه ها تجربه نخواهند کرد..و شعله های این آتش افروخته داره نزدیک و نزدیک تر میشه به کاخ های دیگر استبداد گران این کره خاکیس

فقطططططط باید شیش دنگ حواس ها جمع باشه که فرشته ها رو از زیر درون این آتش ها بیرون کشید نه ابلیس هایی رو که خود آتش اند و بدین سبب در این آتش نخواهند سوخت و از همین حالا

طوق بردگی  کسانی رو بر گردن خود با افتخار آویخته اند که در آشکارا بوقلمون و حیوون ها رو ارج مینهند و آزاد میکنند

ولی در باطن انسان های آزاده رو به اسارت خود درآوردند و همه دنیا رو به مهره های سرباز، بازی شطرنجشون بدل کردند..

تبریک نوشت آرشامـــــــــــی:

نهم آذر ماه ،جشن بزرگ و با برکت تکریم و پاکداشت عنصر گرما بخش روح و جسم ما ،

آتش گرامی باد

جشن آذرگان بر همه پارسی زبانان و پارسی دلان خجسته و شادباش باد.

 در « فرهنگ جهانگیری » ، « برهان قاطع » ، « مروج الذهب مسعودی» و « المدخل فی صناعة احکام النجوم » از « کیا کوشیار ابن لبان شهری جیلی » این جشن را با نام « آذرخش » نوشته اند. ابوریحان بیرونی در « آثارالباقیه » دربارهٔ جشن آذرگان نوشته است: « روز نهم آذر، عیدی است که به مناسبت توافق دو نام " آذرجشن" می گویند و در این روز به افروختن آتش نیازمند است و این روز جشن آتش است و به نام فرشته ای که به همه آتش‌ها موکل است نامیده شده. زرتشت امر کرده در این روز آتشکده‌ها را زیارت کنند و درنظافت و پاکیزگی، از جمله ستردن موی و چیدن ناخن در این روز نیک است و در  کارهای جهان مشورت نمایند ».

 

نیاکانمان آذرگان را روزی خجسته می دانستند و در خانه‌ها و بام‌ها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و خواندن نیایش‌ها و گستردن سفره آیینی با خوراکی‌های گوناگون در آتشکده‌ها که آذین بندی شده بودند، جشن می گرفتند. به هنگام جشن، بر آتش چوب‌های خوش سوز و خوش بو می نهادند و آنگاه به مناسبت آغاز سرما، از آتش فروزان در آتشگاه، هر کس اخگری به خانه برده و آن آتش تا پایان زمستان در خانه‌ها فروزان بود و نمی گذاشتند خاموش شود و آن را نیک فرجام و فرخنده می دانستند. یکی از نیایش هایی که در آذر روز هرماه و از جمله در آذر روز از آذرماه خوانده می‌شود « آتش نیایش » نام دارد که پنجمین نیایش از پنج نیایش « خرده اوستا » است. مسعود سعد سلمان، شاعر پارسی گوی، در قطعه هایی که برای نام ماه‌های ایرانی سروده، دربارهٔ « آذر ماه » می گوید:

ای ماه، رسید ماه آذر / برخیز و بده می چو آذر

                   آذر بفروز و خانه خوش کن / ز آذر صنما به ماه آذر

پی نوشت آرشامی 1:

میترادات دختر مهرداد پادشاه اشکانی خواب دید ماری سیاه به شهر حمله نموده سربازان مار را به بند کشیدند و چون پدرش آن مار زشت را بدید دست او را گرفته و به مار پیشکش کرد مار بدورش پیچید و او را با خود از شهر ببرد چون از شهر دور شدند ماری دیگر بر سر راه آنها سبز شد و بدین طریق میترادات از مهلکه گریخت به سوی شهر خویش باز گشت مردم شادی می کردند و نوازندگان می نواختند او هم شاد شد اما همه چیز برایش غریبه و نا آشنا بود چون بر لب جوی آبی نشست موهای خویش را خاکستری دید زنی کامل در آب دیده می شد از ترس از خواب پرید و ساعتها بر خود لرزید . میترادات در آن هنگام تنها 14 سال داشت . چند سال گذشت در پایان جنگ ایران سلوکیان (جانشینان اسکندر) فرمانروای آنها اسیر شده و به ایران آوردنش .

 

آن شب در زیر نور مهتاب مهرداد به دخترش میترادات گفت ای عزیزتر از جان می خواهم همسر دمتریوس فرمانروای اسیر شده سلوکیان شوی . رایزاننم می گویند اگر دمتریوس را عزیز داریم در آینده او دودمان سلوکیان را تضعیف خواهد کرد و در نهایت ما می توانیم برای همیشه آنها را نابود کنیم و تو می دانی آنها چقدر از ایرانیان را کشته اند آیا قبول می کنی همسر او شوی ؟ دختر به پدر نگاهی کرد و خوابش را بیاد آورد .

در دل گفت آه ای پدر ، آه ای پدر من این مار را قبلا در خواب دیده ام و می دانم کی باز خواهم گشت زمانی که دیگر نیمی از موهایم سفید شده اما بخاطر ایران و شادی مردمم خواهم رفت .

 

سرش را پایین انداخت و گفت پدر هر چه شما تصمیم بگیرید همان می کنم پادشاه ایران دخترش را در آغوش گرفته موی سر او را بوسید و گفت دخترم می دانی که چقدر دوستت دارم .

میترادات در دل می دانست آغوش مار در انتظار اوست اما صدای شادی ایرانیان آرام ش می کرد همچون آرامش آغوش پدر ، و آرام گریست .

اندیشمند میهن دوست کشورمان ارد بزرگ می گوید : گل های زیبایی که در سرزمین ایران می بینید بوی خوش فرزندانی را می دهند که عاشقانه برای رهایی و سرفرازی نام ایران فدا شدند .

سالها گذشت میترادات که به ایران باز گشت همه چیز همانگونه بود که در خواب دیده بود بر لب همان جوی آب نشست خود را در آن دید اشکهایش با آب جوی در هم آمیخت و طعم میهن پرستی را برای روح و جان ایرانیان به یادگار گذاشت .

پی نوشت آرشامی 2:

در نگاهت همه‌ی مهربانی‌هاست

قاصدی که زندگی را خبر می‌دهد.

و در سکوتت همه‌ی صداها

فریادی که بودن را تجربه می‌کند

شاملو

مستند51 / زادروز خورشید

0
0

هلو علیکم و یا سیسترین گرام..

میبینم که همه تون منتظر دی ماه و زایش خورشید خانوم و آرشام خان بودیدنیشخند

همیشه زمستون و سرما و یخبندون رو دوس داشتم..هرچند الان دیگه همه چی عوض

شده و بهار و تو زمستونم میشه دید و هرچند خوده این بهارم ایهام داره که جابه جایی

فصل ها رو میگم یا شکفتن دل ها و احساسات و عواطف ناشی از دگردیسی در زندگی

و یا اینکه نهههه بهار در زمستون همان ولادت با سعادت آرشام خان بیدچشمک

در دولت آرشامی دموکراسی پایه اصلی س و حق انتخاب با شماس؟

دی یادآوره فصل و ماه امتحانات هم شوربختانه هستنگران

و از اونجایی که آرشام خان قصد پروری از نهضت ز گهواره تا .... دانش نجوی و فقط اتلاف

وقت  کن استرس بکش و داشته و داره..پیش خرید استرس ها از همین حالا آغاز شده..

هرکی داره تو عالم برادر خواهری و با فوقش دانشجویی باهام حساب کنه و چوب خط

استرس هام رو پر کنه..

جلو جلو از یاری سبزتون تنکس ا لات بیدم..( دعاااااااااا فراوان برای درس خون شدنمخجالت

خب از هرچی بگذریم سخن خورشید خوش تر ست...

زمستون همه تون مبارککککککهورا

ایشالله که دل هاتون به سپیدی برف و تنتون سلامت و عمرتون به طویلی دماوند

همیشه سرافراز باشه قلب

شب چله تون با تاخیر مبارککک و ووو

آغاز زایش خورشید عالم تاب و جشن دیگان بر همه ایرانیان و بویژه شما

گل های همیشه بهاری خجسته باد...قلب

واژه دی در در ایران باستان به معنای دادن و آفریدن و ساختن و بخشودن است و دادار در فارسی از همین ریشه است روز هشتم و پانزدهم و بیست وسوم هر ماه (۲دی و۹ دی و ۱۷دی به تقویم امروزی ) به نام دی است

تبریک نوشت  آرشامی:

و اماااا در این ماه زادروز عزیزانه دیگه ای هم هست که همتون بدون شک

میشناسیدشون و از اونجا  که توی ماه دی هستند.فراموشم نمیشن..

7 دی ماه زادروز سوپراستار و نفر نخست سال 90 وبلاگستان و سیستر

مهربون و خوش قلب و کدبانو...نوشین مامان هستی

 

 

و همچین خبرنگار و هنرمند سرشناس فاطمه جویکار


رو از صمیم قلب بهشون تبریک میگم هورا

و آرزوی سبد سبد سلامتی و سعادتمندی و سرافرازی و استمرار حضور سایه

پر مهرشون رو در کنار همه عزیزانشون دارم..


 

 

 

آنان که زندگی را بستری از گل های سرخ می دانند
همیشه از خارهای آن شکایت می کنند
غافل از این که هر خار
پله ایست
برای در آغوش کشیدن گل سرخ...

 

"این دسته گل تقدیم به نوشین و فاطمه "

بازم به شما دو خواهر گلم و همه دی ماهی های عزیز که فکر کنم

معصومه عمه پرهام

در بیست دی  روز ولادت با سعادت خودماز خود راضی

تولدشونه تبریک میگم و برای همه همه همه سیستربانوهای گرامم در همه

فصل ها و ماه و روزهای زیبای خدا چشم به این جهان زیبا گشودن یه دنیا

آرزوی سبز و قابل رویش دارم...

پی نوشت آرشامی:

خنده‌های تو
کودکی‌ام را به من می‌بخشد
و آغوش تو
آرامشی بهشتی
و دست‌های تو
اعتمادی که به انسان دارم
چقدر از نداشتنت می‌ترسم....

 

 

مستند 52♥♥زادروزه با سعادته خودم

0
0

 

هلو علیکم بر ملت شریف و مهر پرور سیسترین گرام  آرشام خان.

DAY   20

 

 

زادروزه با سعادتم خجسته باد.هورا

هر سال که گوله ای دیگه از برف سپید زمستونی رو خدای مهربون رو دستام میذاره ،کلی ذوق میکنم و از دیدن تازگی و طراوت و زیباییش به وجد میام

نخست که تو دستم حسش میکنم ،قادر به تشخیص کم و زیادش نیستم و به مرور مشخص میشه  ولی میدونم ،ایمان باید داشت به جمله معروف " هرچه از دوست رسد نکوست."

به مرورزمان قطره قطره آب میشه و از بین انگشتانم سر ریز میشه و هر کدوم به سویی پرواز میکنند و در جایی فرود میان.یا مرهمی بر زخم یا نفتی بر آتش یا آبی به ریشه و نطفه گلی  تازه شکفته در وجودم و یا....بدل میشن.گاهی آنچنان تند تند آب میشه که دستام بدجوری یخ میزنه به طوری که حتا  نمی تونم انگشتامو تکون بدم  حالات مختلف و روز و شب های  پر نوسانی رو برام رقم زده

ارزشمندتر اینه که با چی یا کی دستامو گرم کنم یا خیسیش رو خشک کنم

یا دستامو تو چه شرایط و موقعیت و آب و هوایی قرار بدم  که  اندوخته ای ارزشمند  نیز برای سال های آتی  داشته باشم.

زندگی یه حرکت دایره واره که سال به سال به شعاعش افزوده میشه.تو این گردش و امواجه در هم تنیده شده و زیر فشار و سرگیجه های اون به هر شونه ای چه درونی چه بیرونی تکیه نکرد و.هر راهی رو برای حرکت انتخاب نکرد.باید طوری  دست هامون رو استوار و مقاوم به وقت فشرده و در هم مشت کنیم و به وقت باز کنیم و سبک بال تر از پرنده به پرواز دراومد

باید این سپیدی برف رو به سیاهی مطلق نکشونیم و اگر هم قرار بر آب شدن برف هاست که بایدم آب شه و اون رو به مصرف برسونیم .آبی زلال و شفاف و به درد بخور ی رو رقم بزنیم که حیات بخش باشه

امروز به لطف خدای کعبه ،خالق سرزمین پاک آریایی ،خالق من و توو

باز برگی دیگر از فصلی دوار و نا متناهی زندگیم ورق خورد

و طالعی نو و طرحی نو در دستانم جای گرفت.نمیدونم امسال به سانه پارسال و سال های قبل به نقطه پایان سال 91 نیز خواهم رسید یا خیر!!


این که باشم یا نباشم مسئله این نیست

مسئله اینه که ایمان دارم خدا زیباست و روحی زیبا رو در سرشته گلی ام جای داده

و میدونم که خدا عجیب مارو دوست داره ولی درک این دوست داشتن خیلیییییییییییی سخته

خیلی سخته  وقتی کوله بارت رو بستی و آماده ای که بعد چند سال شرایطه یه سفره چند روزه با خونوادت فراهم شده به یکباره  رو پله ها زمین بخوری و پات تا چند هفته تو گچ بره و خونه نشین شی

خیلی سخته که گله و شکایت نکنی! ولی اگه میتونستیم با وسیله ای شبیه گوگل از نمای بالا نقشه مسیر سرنوشت رو ببینیم قطعا درک خیلی چیزا برامون ساده تر بود

ولی اگه میشد ،میدیدی که تصادفی در اون روز در پیش داشتی که خودت و پسر بچه  و جوانی  رو به کام مرگ میکشوندی که  خودت را دست دهنده و سرپرستی بچه یتیمی که بر عهده گرفتی نجات داد..جوان را که سرپرست سه خواهرش بود دعای خیر و حمایتی اونها و پسر بچه رو نگاه منتظره مادری که یگانه امید و شوق نفس کشیدنش بعد از مشکلات و جدایی از همسره معتادش نگه داشت..

شاید شبیه فیلم هندی باشه ولیییییییی این کمترین پیچیدگی ذاته خلقته

از تابستون که در جریان دگردیسیم بودید تا به امروز عجیب  چیزهایی رو دیدم که شاخم دراومده

هنوز تو شوکم و بسیار علامت سوال دارم ولی ... چاره ای جز  حرکت بر موج های این راه رو ندارم و نمیدونم چی  میشه و چی از این دریای متلاطم بیرون میاد از من

اماااااا

خوب و بد

365 بار خورشید زندگیم غرب و شرق رو در نوردید و با امروز با یه مکث و یه پله بالاتر رفتن حرکتشرو شروع کرد


روزهای سختی رو گذروندم ولی نمیخواممم اینجا و امروز از اونا بگم میخوام  فقط از امید و امیدوار بودن بگم

از روزهای خوب و خوب تر بگم...از پارسال که همین روز گفتم که دیگه قید جراحی و کاراشو و زدم...

دریچه های جدیدی به روم باز شد که ناراضی نیستم و شاکرم ولی راضی هم نیستم ! چون مسیره طولانیه و فعلا باید برم و برم تا به جاهای خوبش برسم !

یه سال به تجربیاتم ،به سخت جان بودن و سخت کوشیم اضافه شد

خاطرات خوبه زیادی رو داشتم..تلخ هم داشتم..

همین که یه ساله تموم با همه کمرنگ بودن ها ولی باز سعادت حضور و استفاده از

سایه پر مهر شماها رو کسب کردم ..کلی به خودم  میبالم و به داشتنتون افتخار میکنم..قلب

آرزوی سبد سبد سلامتی و سعادت و سرافرازی و سروری درونی و جاودانه رو برای

همه تون دارم

عدد  "2" و همه مشتقاتش رو دوس دارم..

واسه همین دوشاخه گل به رسم احترام و ادب تقدیم همه تون میکنم..

پی نوشت سرآشپز آرشامی:

اینم دستپخت شبه تفلدی اینجانباننیشخند

 که ملت بدونن که پرزیدنت مرد سالار نبیده و بر خلافه خان بودنش بسیاز به تساوی

حقوق و کدآقاگری علاقه داشته بید...از خود راضی


پی نوشت 2:

خدا
هر شب معجزه میکند!
وقتی در رویام...
وقتی قلب من در آغوش تو،
... از تپش نمی ایستد...

 راستی آهنگ وبم عوض کردمااااااگاوچران

 

تبریک نوشت تولدی دیگررررررر:

زادروز و تولده دوباره ات در این گیتی

خجسته بادددددددددهورا قلب

 

 

مستند 53 / عشق تا عــشق

0
0

هلو علیکم سیسترین گرامی

عجب غیبت صغرا کبری هایی پیدا کردماااااخجالت

ولی واقعا روزگار عجب بازی هایی رو با آدمی میکنه..

این روزها اصلا رو موود نیستم و چند هفته ای میشه که میخوام بیام بنویسم ولی اصلا

حس نشستن پای کامی و تمرکز فکری ندارم..و چندین روزه که میخوام واسه

این عید تا عید مطالب ویژه و یه مستند عشقی بنویسم ولی بازم نوشتنم نیومد..

و امروز در پیکه داغونیم اومدم که ادای دینی کرده باشم و به رسم  یادبود این روزهای

خجسته رو کنار شما دوستای خوبممم جشن بگیرم و منم سهمی داشته باشم

سیسترین گراممممممممممممم روز عشق باستانی ایران زمین

روز پاسداشت مقام و مرتبه والایتان

روز ارج نهادن به جایگاه بی بدیل شما در چرخه هستی و زندگی و خانواده

روز سپاس ب پاسه عشق و روح امید و زندگی و جاودانگی و حیاتی که در فضای

خانه و کاشانه در تک تکه سلول های فرزندان و همسرانتون تزریق میکنید

خجسته باددددددقلبهوراهورا

29 بهمن یا 5 اسفند جشن سپندارمذگان جلو جلو مبارکککککهورا

اینک زمین را می‌ستاییم؛

زمینی که ما را در بر گرفته است.

ای اَهورا مَزدا !

زنان را می­ستاییم.

زنانی را که از آن ِتو به شمار آیند

و از بهترین اَشَه برخوردارند، می‌ستاییم.

اوستا – یسنا ۳۸ –بند1

ووووو

14 فوریه روز عشق فرنگی نیز شادباش

امروز یا فردا یه ده روزه دیگه فرقی نداره مهم با هم بودن و یه یاده هم بودن و عشق

و مهر و محبت ورزیدنه

مهم دوست داشتن و دوست داشته شدنه

مهم دستی را به گرمی فشردن

قلبی به عشق شعله ور کردن

یادی را با لبخندی زنده نگاه داشتنه

ولیییی من ولنتاین و دوس دارم چون مانور تیلیغاتیه زیادی روش شده و میشه

و هر جا که نگاه میکنم بوی عشق و لبخند و دوستی رو میده

این خیلییییییییییی خوبه که تو ین دنیای مادی و سنگین امروز

دو دست

دو چشم

دو قلب

عاشقانه و سبک بال

پره پرواز همدیگه میشن

اما در کناره ولنتاین ما میتونیم خودمون مبلغی  برای زنده نگاه داشتنه

سنت ها و فرهنگ های اصیل پدرانمون هم باشیم

خود معلمی راستین و شجاع برای پرورشه فرزندانمون بدل شیم

دهه عشق روز وصال مهر مبارککککککککککهورا

زندگی در گذر است

عشق مستدام و جاریست

عشق مادر به فرزند

عشق همسر بر همسر

عشق یک دوست به دوست

اما عشقی که جاودانه تر است

عشقی که تا همیشه یک طرفه جاری است

عشق خدای مهربون بر بنده نامهربون ست

من ایمان دارم که با وجود حاله زاره این روزهام

با وجوده حسه پوچی و نیستی

ولی بازززززززززز عشقی هست که گرمای قلبم باشه

حسی هست که رویای ذهنم باشه

دستی هست که شیدای روحم باشه

من ایمان دارم که خدا تنهام نذاشته و نمیذاره..ایمان دارم اگر زحکمت ببندد دری

ز رحمت میگشاید دره دیگری.این روزها خیلی از تکیه گاه هامو از دست دادم

ولی همچنان بی تکیه گاه نیستم

خدا و فرشته های مهربانش منو تو این دنیای وا  نفسا تنها نذاشتن

با خدا یا بهتر بگم پدرم ( نمیدونم شایدم مادرم) هیچ گاه رابطه خالق و مخلوقی نداشتم

و هیچ گاه هم نخواهم داشت..گاهی خسته میشم و باهاش جر و بحث میکنم گاهی

شاد میشم و قربونش میرم..نمیدونم به کجا دارم میرم نمیدونم دلیله حاله زاره امروزم

سختی حال و گره هام چیه؟ نمیدونم باز میشه یا نه؟

ولی میدونم که دوسم داره..میدونم که اون میدونه و من نمیدونم

میدونم حکمتش بر عقله من چیرگی داره

میدونم بر خلافه بقیه اگه کاری هم میکنم دعوا و سرکوفتی نداره

بلکه دستشو میذاره زیر چونشو و با آرامش نگام میکنه

من تند تند حرف میزنم گله میکنم گریه میکنم فریاد میزنم

اون فقط لبخند میزنه..این قدر فضای دلم رو مملو ز آرامش میکنه که سبک میشم

بعد میرم بغلش میکنم و سرمو میذارم رو شونش و این قدر اشک میریزم

که نمیدونم کی به خواب رفتم و وقتی چشم هامو باز میکنم پر شدم از حس های خوب

پر شدم از امید و عشق

پر شدم از نگاهه مثبت

پر میشم از اینکه خدایا شکرت که دوستای خوبی ،یار و یاوری خاص

عشقی پاک و قلبی بزرگ دادی

شکر که همچنان ایستاده ام

نفس میکشم

میبینم و میبویم و میچشم و میخواهم

میخواهم هرآنچه نیکی را

میخواهم هرآنچه خوبی رو

نه برای خودم

بلکه برای تو

برای تویی که وجودت ستونه زمین است

مرسی از اینکه وقتتون رو به دل نوشته ام دادید

به تک تکتون به مرور با سبدی از گل های زیبای رز و مریم

بری عرض تبریک و شادباش سر میزنم

خیلی حرفای دیگه داشتم که الان فرصت بازگو کردنشون رو ندارم و باید برم

ولی همین هم سعادتی دوست داشتنی بود که نصبیم شد و تونستم

روز عشق رو کناره شماها باشم..

من در این بی تابی
من در این مهلکه درد آشوب
پی آغوش توأم
ای در آغوش تو آرامش دریای خیال
من در آغوش تو جان میگیرم
من به آرامش دستان تو ایمان دارم ........

 



+++

من نگاه تو را شعر می کنم و تو شعر مرا نگاه می کنی
بازی عجیبی ست شعر نگاه تو
روی قافیه های دلم می نشیند و زبانم : این دیوانگی را می سراید
تو را به این نگاه عاشقانه قسم ...
به این تپش پر اضطراب که بر جانم می کوبد .. به این امید که در قلبم جوانه می زند
تو را به تمامی عشق قسم .... شعر چشمانت را از من مگیر
من با نگاه تو شاعر شدم .........

 

یکنفر در هـمین نزدیکــی ها
چــیزی .... به وسعت یک زنــدگی برایت جا گذاشته است
خیالـــت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببــند
یکنفر برای همه نگرانـــــی هایت بیــدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیــا
تـنهـا تـــو را بـــــاور دارد ...........

 

 

 

مستند 54 / رویش سنبل بهار 1391

0
0

 

بنام اسوه عشق

بنام عاشق و معشوق

بنام عمقه عشق فرهاد

بنام مسلکه شیرینه فرهاد

بنام آنکه انسان را آفرید

بنام آنکه دوست را آفرید

بنام آنکه  شما همراهان با وفا وبا مرام و با محیت را آفرید

چرخ گردون  فلک به نقطه آغاز خود رسید

با همه سردی و گرمی و درد ها و شادی و  خنده ها گذروندم یه دوره دیگه از محیط زندگیمون رو

همین که نفس میکشیم و راه میریم و کانون گرم خونواده هامون هنوز شعله وره

یعنی شکر باید کرد آن خدایی را که از نطفه ای انسانی به بالندگی شما و آدمی به دیوونگی من خلق کرد

آسمان بارنده قلبی عاشق مهمه ه ه

ولی مهم تر از اون هم ساز شدن با سازه دله یاره

به یاده عشقت بودنه مهمه ه ه ه

ولی مهم تر از خود گذشتن برای یاره

پا روی احساس خود گذاشتن برای نشوندن منحنی زیبای  لبخند رو لبای یاره

عشق واژه ی زیباییس ولی زیباتر از معنی عشق ! مفهمومه عشقه

مفاهیم بالاتر از معانیه

وسعت کارها مهم نیست..وسعته عمقه نگاه به یاره مهمه

گستردگی وسعته شعاعه توانه تو نسبت به یار مهمه

اینکه چقدر هزینه میکنی مهم نیست اینکه چقدر از توانتو هزینه میکنی مهمه

اینکه  حتما زیر یک سقف باشی  آنچنان مهم نیست..مهم اینه سقفه دل هاتون یکی باشه

مهم عمقه مردمکه چشم هاس که عکس و اسمه کی رو نشون میده

مهم نگرفتنه امیدیه که خودت تو دلش میکاری

مهم وفا به قولیه که خودت بهش میدی بی هیچ ترحم و ترس و فشاری

مهم ویرون نکردن کاخ آرزوهاییه که خودت واسش ساختی

مهم اینه  که اون رو تا میتونی حتا به قیمت از خود گذشتن ناراحت نکنی

مهم درک کردن شرایطه موجوده

مهم جواب بدی رو با خوبی دادنه

مهم حرمت نگه داشتن برای روزای با هم بودنه

عشق واقعی یعنی حتا فکره یارت چه کنارت باشه چه نباشه

چه دیواری به شکل فاصله جبر زمونه بینتون ایجاد کرده باشه چه نکرده باشه

تو رو غرق کنه در روحه یار

تو رو خیس کنه از هوای یار

تورو مست کنه از عطره قلبه خوش رایحه یار

لبخندی از شوق رو لبات  ،برقی از اشک  تو چشات همزمان بکاره

پر پروازه یکی شدن ،شوق و امید ه در هم تنیده شدن در بند بنده وجودت شعله ور میکنه

عشق واقعی خوردن و آشامیدن و پوشیدن و رفتن و برگشتن و همه کارهات رو تحت تاثیر حضوره یار میبینه

عشق واقعی هرگزززز کینه به دل راه نمیده

عشق واقعی هرگز فراموشی یار رو در بر نداره

عشق واقعی هرگززززز گله ای از یک طرفه بودن نداره

عشق واقعی هرگز با یه خطا محو نمیشه

عشق واقعی هرگز نامیدی به خودش اه نمیده حتااااا اگه به درازای یوسف و زلیخا طول بکشه..

عشق واقعی هرگز پل هی پشت سرش رو کامل نابود نمیکنه..

عشق واقعی دریایی از مفهومه که در عقله محدوده من و وقته محدود ترم نمیگنجه

در یک کلام عشق یعنی

"ع "یدی

"ش" یرینم

"ق" لبه بی قرارمه

خودش فرشه زیر پای یار ،شهده درونش طوطیای چشمانه یار

 

 

......

پی نوشت آرشامی :

این ماه آخره سال پر بود از فراز و نشیب های آرشامی ! دی

یه جراحی سوپرایزی داشتم که بدنم ناگهانی عفونی شد و یک ماهه خودم و بستم به

آنتی بیوتیک و همچنان ادامه داره و همه برنامه ریزی هام باز بهم خورد و این مشکل

جسمانی مربوط به این قسمتم همچنان آزارم میده .چند روزی هم چشم چپم از کار

افتاد ! ولی خدا رو شکر بازم خدا لطفشو شامل حالم کرد و دیدش برگشت ولی خب

ظاهرش حالا حالا مث قلبه خودم سرخه سرخه ..دی

ناراحت شدم قطعا از اینکه نشدد..ولی راضی ام ب رضای اووو

که مهربان تر از مادر و دلسوز تر از خودم به خودمه

"خدااا دوستت دارممممم"قلب

ولیییییییییی

یه نکته مثبت داشت اونم این بود که منه زاده برف

امسال عقده ای نشدم و یه برف توپپپپ رو رویت کردم اما چون نه چشم داشتم نه صدا

و نه جون نتونستم لمسش کنم یا مث پارسال ثبتش کنم ..اما بازم شکررر

شکر خدا که من بهش میگم پدرر و هیچ وقت دیده خالق و مخلوقی بهش نداشتم

همیشه روشن کننده چراغه امید تو قلبمه

اماااااااااا

منظره پارسال پنجره اتاقم + آدم هالووینی ساخت آرشامی رو به رسم یادبود و شادباش

این نعمت الهی اینجا حک میکنم

البته امسال بیشتر از این عکس ها لطف خدا شامل حالمون شد

 

 

 

 

 

 

بهار که بیاید ..

بی هیچ چشم داشتی،
به خنده های دوباره ات،
برایت : هفت سرانجام نیک آرزو می کنم
تا پیش تر از آیینه روشن شوی و زود تر از آب ، زلال

 

همسنگ تمام نبودن هایت... به این شبهای اندوه بار اشک بدهکارم
و به اندازه همه آرامشت .... به چشمان بیقرارم خواب
برای ترسیم دغدغه هایم .... کنج آغوش امنت را کم آورده ام
و برای تسکین دردهایم .... تمام نوازش دستهایت را
صادقانه بگویم ....من کم آورده ام !!!
من همه ی بودنها را ... در نبودنهایت کم آورده ام !!!

 

 !!!شیرینی .... مثل تمام ِخوابهایِ بی کابوس
دلچسب .... مثل تمام بوسه های دمِ دست
مهربانی .... مثل نوازش آفتاب، در نیمروز پاییزی
فقط ............
ای کاش ... برای داشتنم
بیش ازین ........ زمین را به زمان بدوزی!
 

سال نو تک تک شما همراهان و سیسترین گرامم خجستهههه

ایشالله امسال مملو باشه از سلامتی و شعله وری گرمای خونوادگی تون

و سعادتمندی و خوشبختی برای خودتون و همسران گرام و

فرزندان دسته گل و همه عزیزانتون ن ن

جاوید باد دوستی و پیوند ناگسستنی بین من و تو...

ایشالله هیچ مریضی رو تخت بیمارستان نباشه

هیچ دردمندی تو هیچ خونه ای نباشه

هیچ گره ای تو زندگی تون نباشه

هیچ غمی تو دلتون نباشه

هیچ آرزوی برآورده نشده ای توی قلبتون نمونه...

 

 


مستند 55/ بهار دلگیر 91

0
0

هلو علیکم سیستران گرام

تازگی و اون هوای نو بودن سال دیگه تموم شد و فک کنم خیلی دیر باشه که سال نو رو

تبریک بگم..ولی تبریک که فقط مختص عید نیست..

تبریک میتونه واسه داشتن یه دوسته خوب یا یه همراه و همسنگره خوب باشه

تبریک میتونه ب سان داشتنه فرزند و همسر و خونواده ای خوب باشه..

تبریک میتونه واسه اون قلب های دریایی تون یا وسعت دید و فرهیختگی تون باشه

تبریک میتونه ب سان تنه سالم و لبخند رو لبتون باشه..

تبریک میتونه واسه داشتنه خدااااااا باشه

خدایی ک بی بهانه دوستت داره و حتا اگه همه دنیا بهت پشت کنن و واست خط و

نشون بکشن و قدرته خودشون رو ب رخت بکشن یا نامردی های خودشون رو ب تو

نسبت بدن..تو ته دلت قرصه که اون بالایی میدونه حق کجاس و وجدانت پیشه

خودت راضیه ک کم نذاشتی و زوره خودتو زدی..

بگذریم.....

فروردین 91 جز یه روز باقیش بسیاررررررر ید گذشت و بدترین فروردین عمرم بود..

واسه همین حس نوشتن و نداشتم و گذاشتم که بگذره ولی مث اینکه به لطفه...

ادامه دارد نهضت تا...متفکر

جای شکر و شکر گذاری در هیچ مرحله ای ازم سلب نشده و ب هزار و یک دلیل و

با زاویه ای دیگر همین سر پا بودم و هستم و شما دوستان به لطفه خدا برقرارید

جای شکر گذری داره و گله ای نیست..ولی خب از زاویه ای شخصی و درونی بسیار بد

بودددد

ولی من امید دارم و با امیدم قضا و قدر و  سرنوشت رو ب زانو در میارم و فعله خواستن

رو صرف میکنمممم

آسمان همیشه ابری نیست ولی گاهی برخی افراد خود ابره آسمانه دل ها میشن

برخی دیگر نیز بارانی بر دل ها میشن و غم هاشونو میشورن..

بین ابر و یاران اختلافی نیست هر دو از یک نژادن فقط باران ،لبخنده از ته دله ابره

که کینه و سیاهی و نامردی و بی معرفتی و بی وجدانی و سنگ دلی و سفتیش

رو رها کرده و آزادانه میخنده و مهر و نعمته الهی کاشته شده در دلش رو بین همه

تقسیم میکنه و اصلا ناراحت نیست از اینکه قطراتش دلی را شاد..گلی را جان و زمینی

را می پروراند ..و همین نیست پاک و عشقش باعث میشه که همگان هم برای او

و شادی اش همکاری کنند و باز زمین و زمان تبخیر شوند و باز دله ابر رو پر کنند

از عشـــــــــــــققلب

ب قوله بهداد تو فیلم پرتغال خونی اگه میوه بود پرتغاله خونی بود...

و یه جا دیگه میگه من این حالمو دوس دارمممم انتخابتم دوس دارم حتا اگه من

نباشم.....

آنان که عشق را می فهمند عذاب میکشند

و آنان که عشق را نمی فهمند عذاب میدهند.....!

 

پی نوشت آرشامی 1:

فرمانروایی که می کوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد، با مقاومتهای سرداری محلی مواجه شد و مزاحمتهای سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت و بنابراین او تعداد زیادی سرباز را مامور دستگیری سردار کرد. عاقبت سردار و همسرش به اسارت نیروهای فرمانروا درآمدند و برای محاکمه و مجازات با پایتخت فرستاده شدند.
فرمانروا با دیدن قیافه سردار جنگاور تحت تاثیر قرار گرفت و از او پرسید: ای سردار، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم، چه می کنی؟
سردار پاسخ داد: ای فرمانروا، اگر از من بگذری به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود.
فرمانروا پرسید: و اگر از جان همسرت در گذرم، آنگاه چه خواهی کرد؟
سردار گفت: آنوقت جانم را فدایت خواهم کرد!
فرمانروا از پاسخی که شنید آنچنان تکان خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشید بلکه او را به عنوان استاندار سرزمین جنوبی انتخاب کرد.
سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسید: آیا دیدی سرسرای کاخ فرمانروا چقدر زیبا بود؟ دقت کردی صندلی فرمانروا از طلای ناب ساخته شده بود؟
همسر سردار گفت: راستش را بخواهی، من به هیچ چیزی توجه نکردم. سردار با تعجب پرسید: پس حواست کجا بود؟
همسرش در حالی که به چشمان سردار نگاه می کرد به او گفت: تمام حواسم به تو بود. به چهره مردی نگاه می کردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند!

پی نوشت آرشامی 2 :

دختری بود نابینا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنیا تنفر داشت
و فقط یکنفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنین گفته بود
« اگر روزی قادر به دیدن باشم
حتی اگر فقط برای یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم
همسره تو
خواهم شد »

***
و چنین شد که آمد آن روزی
که یک نفر پیدا شد
که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد
و دختر آسمان را دید و زمین را
رودخانه ها و درختها را
آدمیان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست

***
دلداده به دیدنش آمد
و یاد آورد وعده دیرینش شد :
« بیا و با من عروسی کن
ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام »

***
دختر برخود بلرزید
و به زمزمه با خود گفت :
« این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند ؟ »
دلداده اش هم نابینا بود
و دختر قاطعانه جواب داد:
قادر به همسری با او نیست

***
دلداده رو به دیگر سو کرد
که دختر اشکهایش را نبیند
و در حالی که از او دور می شد گفت
«
پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی »

 

 

 

این روزها اما انگار دیگر تمام زمینها سنگی شده اند و
من بی دوست و تنها شده ام
تو باز ،‌مثل همیشه با نسیم می رقصی و می روی
من، ‌با باران می گریم و در خاک می شوم
اما انگار امشب هم فقط قرار است باران بیاید
تا مسیرسیاه نگاه سرگردان مرا تا ستاره مان خط خطی کند تا من
راه نگاه
این ستاره را گم کنم
همان ستاره ای که دوست داشتم
تو هم آن را ستاره مان خطاب می کردی

 

 

بی بهانه که نمی توان شعر سرود



.



.



.



بهانه این روزهای من



اینقدر سیاه نباش



بـگذار شـــعری ســـپید بســــرایم

 

قفسم را مشکن ، تو مکن آزادم ،

گر رهایم سازی ، به خدا خواهم مرد ، من به زنجیر تو عادت

دارم ، تو محبت کن بگذار تا عمریست ،

من بمانم چو اسیری به حریم قفست


 

 

مستند 56 / مادر ای نوای بهشت

0
0

 

سلام بر تو ای  آوای بهشتی

ای مظهر عشق

ای کوه درده همیشه خموش

ای گل بی مثال خلقت

ای جرعه ای از حوض کوثر

ای خورشید همیشه فروزان هستی

این ناب ترین واژه خلقت

ای یگانه بهانه ی بودن

ای بانوی مشرق زمین

ای  مادر

هلو علیکم سیستر بانوهای گرامم و مادرانه پاک ایران زمین بویژه وبلاگستان

امروز میخوام از تو بنویسم از تویی که وقتی من بدنیا اومدم گفتن سور و جشن و

پایکوبی راه بندازید ماشالله یه پسره تپله!!   

ولی وقتی تو اومدی گفتن که دختره !

این تازه تو دورانه ماست که به اصطلاح ظاهر زندگیمون مدرن شده.

ولی باطنش از قرون وسطی هم بدتره

میخوام از تو ای بانوی سرزمین آریایی

ای شیر زن پارسی

ای برترین بانوی دنیا

از تویی که عشق میدی و خیانت تحویل میگیری

جون میدی ولی جدایی میچشی

آب میدی و مرداب تحویل میگیری

از تویی که سرکوفت میشنوی و سرکوب میشی و مورد

ناعدالتی ها قرار میگیری..دلت شکسته میشه و روحت خش دار میشه

ولی نا امید نمیشی و کم نمیاری

و باز با صلابت نه تنها ایستادگی میکنی بلکه باز هم گرما و مهربونیت رو گسترده

میکنی  ب اندازه ی همه دنیااا

تو ای بانوی مشرق زمین قلبت به زلالی چشمه ساران جاری از دله کوه ،

شانه هایی به استواری دماوند

قلبت ب زیبایی دریای بیکران و آرام و آبی کاسپین

سیرتت به سپیدی برف و صورتت به سان قرص ماه استقلب

 

به قدری مهربانی که شعاع دایره ی  عشق و مهرت جهان شمول است و

در کنارش آنچنان وفادار و نجیب

که گرما بخش و عطر دل انگیزه هر کاشانه ای بدون شک تو هستی

از تو مینگارم که با همه ی کاستی ها و ناملایمت های خشنه جامعه ایستادی و

سهم خود رو هرچند اندک ولی گرفتی..کرسی های علمی جامعه رو از آن خود کردی

.مجامع علمی و آکادمیک و پژوهشی و

تحقیقاتی جامعه رو اکثریت از آن خود کردی..ایستادی و در ورزش با همه ی

محدودیت ها خوش

درخشیدی و جهانیان رو انگشت ب دهان گذاشتی

ایستادی و در عالم هنر درخشیدی.ایستادی و همه پله های مدیریت های اقتصادی و

اجتماعی رو یکی یکی طی کردی و تو همشون برترین شدی

ایستادی و با وجود زخم های پی در پی بازم عاشق شدی و عشق ورزیدی

و فرزندی پاک و بی نظیر رو تربیت کردی و به جامعه تحویل دادی..ایستادی و با وجود

قانونه دو زن یه مرد ..ولی تنهایی قده ده تا مرد

کار کردی و قده صدتا مرد وفادار موندی و تنهایی خونه و فرزند و خونواده رو چرخوندی و

نذاشتی آب تو دله هیچ کی تکون بخوره.موندی و شیکم گشنه سر به بالین گذاشتی

ولی نذاشتی خمی ب ابروی فرزندت بیاد..متلک ها  و کنایه های انسان نماها رو تحمل

کردی ولی خونه نشین نشدی و با صلابت

گلیم خودت رو از آب بیرون کشیدی..اگر یک جایی لغزشی کردی خرده ای ب تو وارد

نیست..همه اصناف و شغل ها و هر دو جنس مرد و زن خوب و بد دارن..ولی درصد

لغزشه تو خیلیییییییی کمتر از درصد لغزشه  ما بوده و هست..همون درصده پایین هم

مشکل از ما بوده که  احساساته ناب و لطیفت رو به بازی گرفتیم یا نادیده گرفتیمخنثی

من ازت به خاطر همه ظلم ها و نا عدالتی ها  ب سهمه اندکه خودم  معذرت میخوام

و ب سهمه ناچیزم ازت قده دنیا  ممنونمممممممممم از تو ای مادر که منو ب دندون

کشیدی و واقعا با شب نخوابی ها و استرس و ترس و بیماری و شب و روز زحمت

کشیدن بزرگ کردی


از تو ای بانو ای همسر قده دنیا ممنونم که تکیه گاه مردت شدی و با داشته ها و

نداشته ها با  احساس های گاهی یخ و گاهی جوش با غرولند های وقت و بی وقت

با بیکاری و ترافیکه کاری..با صبح تا شب تنها بودن و خستگی و با ناشکری و تشکر

نکردن هایی که در حده یه دستت درد نکنه یا دوستت دارم به زبون نیاوردن ها

موندی و ایستادی و چرخه زندگی رو به چرخش درآوردی


از شما دوستای نتی و مادران و همسران نمونه که تو این چند سال همیشه

با دلگرمی و راهنمایی هاتون نذاشتین که حسه تنهایی داشته باشم و بهترین دوستای

زندگیم شدین بی نهایت , قده دنیای بزرگ دلتون ممونم


سهمه شماها از زندگی قدر دانی هر روز و هر ثانیس ولی همین هم غنیمتیس

این روز رو بهونه ای میدونم تا بوسه زنم بر دستانه همه مادرانه ایران زمین

مادرانی که در انقلاب و جنگ و بزرگترین تغییرات و فعالیت های اجتماعی عامله پیروزی

بودن و در آینده خواهید دید که باز خواهند بود و  در خانه عامل

استحکام و قوام چارچوبه زندگی

پی نوشت آرشامی 1:

اصولا عادت ندارم به بازخوانی موضوعی یا ویرایشی و نگارشی و هرچی تو ذهنم میاد

که معمولا بینش فاصبه هم می افته رو مینویسم..جلو جلو مث همیشه از اینکه

موضوعات نامربوط یا غلط نگارشی دارم معذرت میخوام..قلب

هوراولادت فرخنده بانوی اول عالم و همچنین روز پربرکت

و با ارزش قدر دانی از

مقام والای زن و مادر بر همه ی مادران و همسران و دختران

ایران زمین خجسته بادهورا

 

 


به تو سلام می کنم، تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود

و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود

روزت خجسته، لبانت پر ز خنده و دلت شاداب و سرزنده باد . . .قلب


 

و در آخر جا داره که یاد کنیم از همه ی مادرانی که سال گذشته در چنین روزی در میان

ما بودن ولی حالا در یاد و خاطره ما هستن..

برای شادی روح همه ی مادران در گذشته بویژه مادران تازه پرواز کرده به آسمان

از جمله مامان بزرگ امیر رضا جون صلوات...

انشالله سایه ی همه شما مادران ایران رمین بویژه مادران دنیای نت و دوستای این وب

جاودان و همیشه استوار و سلامت و سرزنده بادقلب

----

پی نوشت آرشامی 2:

چرخه عشق ...وقتی عاشق میشی،ضربه میخوری
..... وقتی ضربه میخوری،متنفر میشی
...وقتی نفرت به سراغت میاد،
سعی می کنی فراموش کنی
...وقتی در تلاش هستی فراموش کنی،
دلتنگ میشی.وقتی دلتنگ میشی،
دوباره عاشقش میشی ... ♥ ♥ ♥

 

بی تکلم
تکرار گام تو را
پلک می زنم
نزدیک تر بیا
که از عشق به تو نزدیک تر
منم ...


 

 

مستند57 / این بار از تو می نگارم...

0
0

 

میگن آسمون خدا هرجا بری یه رنگه..!

اما آخه مگه همه جا دل هاهم  یه رنگه ..!

این بار میخوام از تو بنویسم !

از تویی که نامت نیز مهریان است..

از تویی که بی نهایت عاشق داری..ولی بی نهایت در مقابل دشمن هم داری !

از تویی که غریبانه سیمای نورانی ات را با ناجوانمردی سودجویان در مقابل دیدگان

سطحی بینان زشت و نازیبا نمایاندن...

از تویی که کوه دردی ! مظهره صبری! خدای ناطقی !فرشته ای فراتر از زمینی...

تویی ک شکفتن چشمان زیبایت در این جهان هوا را پاک ،

دریا را رام و دل ها را بی قرار کرد..

تویی که خارهای نهفته در دلت را با بردباری ب سر کردی تا عطر دل انگیز گل خدایی 

ما استشمام کنیم.

تویی ک همه جور دردی کشیدی ولی آخ نگفتی

کودکی ات رنج و جوانی ات سرد بود ولی هرگز امیدت به خدایت کم رنگ نشد

خدایی ک تو آنجا و من اینجا ولی چنان پیوندی

بر دل ها نهاده ک گویی من اینجا و تو اینجایی !

خدایی که کره زمین را گردن آویزی برآن قامت رعنایت نهاد

نقش تورا بر ماه نگاشت و مهر تورا در دل ها نهاد

خدایی ک اشک را آفرید تا دلی از بغض نترکه..

خدای ک شهری از زنبور ها ب کار گذاشت تا من صبحم را با کامی شیرین آغاز کنم

خدایی که دست خود را شباهنگام بر خورشید فروزان نهاد

تا بی دغدغه سر بر بالین نهم

خدایی که باران را آفرید تا خشم و داغی زمین را فرو نهد و جایش

لبخندی سبز و زیبا بر لبانش بکارد تا من و تو در زیر چترش بر این بهشت

زمینی گام نهیم ....

 

خدایی ک عطسه را آفرید ک ب فاصله ی همان یک ثانیه  مکثی ک

برای خارج شدن از دهانت ب تو می دهد ،

خطری مرگ آسا را ب واسطه ی سهمت از این دنیا از تو رد کند.

خدایی ک اشک زمین را برای رفع عطش لب هایم درآورد.

خدایی ک دو خط کمون بر چشم هایم نهاد تا قطره ای از پیشانی ام  ،

مکثی در حد یک چشمک بر تماشای رخ تو نیاندازد...

خدایی ک هنگام فوت کردن خشت وجودم برای خشک شدن با عشقی بیشتر

دمید تا نشانی جاودان بر قلبم بنهد و مرا متمایز کرد با همگان...!قلب

خدایی ک تورا آفرید و مرا با قلمی ب دست آفرید در این گرمای زندگی ها که فکرها

معطوفه خرید اندکی خنکای نسیم آرامش است بیام و ادای دین زبانی ام را تو مهربان و

حامی همیشگی ام ادا کنم

و امید ب انرژی افزون ترت داشته باشم ک در عمل هم ادای دینی ب خدای خالق ات

 ب پاس و سپاس این همه رنگ زیبا در این دنیای پر التهاب انجام دهم.

تو از جنس من هستی ولی روحت همچون بدو تولد عجین مانده با روح خدایت

بدین سان از تو نوشتن یعنی نوشتن از خدا و از خدا نوشتن یعنی نوشتن از تو...

تویی ک آسمان ها را درنوردی

تویی ک بیماری و مرگ عزیزان ،در ب دری و آوارگی ،رنج سفر ،رنج بی کسی ،دست

خالی ،دل پر غم را ب جان خریدی  با لبخند همیشه آسمانی ات..

تویی که چشمان را بینا و گوش ها را شنوا  و دل های خفته را پر احساس کردی

تویی ک من و او را یکی کردی ! رنگین کمان را یک رنگ کردی!

دارا و ندار را یکسان !

تویی ک امان دادی ب توبه کار ،گذشتی از خطاکار ،رها کردی هرچه قل و زنجیر را از

دست و پای همگان!

تویی ک آسمان و دل ها را یکرنگ کردی در همه جا!

تویی ک ب انسان ها بر مبنای انسانیت نگریستی

نه رنگ و نژاد و مذهب و عمل و آتیه اش..

تویی ک آباد کردی ولی بعد تو باز همه را ویران کردن

آری ی ی ی ی

امروز از تو نگاشتم ای پیشوای اول و آخرم..

ای حامل کلام وحی ،ای نزدیک تر از هرکس ب خدا ،ای آخرین فرستاده ی خدا

ای پایان دهنده ی بلوغ دین

ای گل خوش عطر محمدیقلب

قلبای محمد امینقلب

 قلبقلب ای محمد رسول الله.....قلبقلب

 

هوراای جانشین ب حق خدا بر زمین سالروز شکفتنه نور عالم تابت خجسته باد هورا

چون درگیر امتحاناتم ب پیشواز رفتم ..شرمنده..خجالت


رنگه تورا من دیده ام..اصلا شباهتی ب رنگی که بزرگان مدعی بر جانشینی تو ازت نمایانده اند

نداره..اصلا و ابدا آیینی که میبینم با آین تو زمین تا آسمان ست

کاشته هایت را ویران و داشته های فکر بیمار و منحرف خود را جایگزینش کردن

راه درمان را صلب و راه نجات را مسدود کرده اند

تنها راه نجات حضور نوری از سوی توست..حضور منجی عالم و هم نام

و هم کیش توست

مینشینیم ب انتظار تا جمعه ی موعود ک رسوا کند هرآنکس

که امروز نام تورا آلتی برای سرکوب و خفقان قرار داده اند و آیین تو را عزلت و تنهایی و

گوشه مطبخ بودن برای زن شمرد..

ب نام تو ثروت ملی را ب جیب زد و ب کامه ملت نامی تلخ از تو بر ثبت رسانید


پی نوشت آرشامی :

عشق به شکل پرواز پرنده س
عشق ،‌ خواب یه آهوی رمنده س
من ، زائری تشنه ، زیر باران
عشق ،‌ چشمه آبی اما کشنده س
من ، می میرم از این آب مسموم
اما اونکه مرده از عشق ، تا قیامت ،‌ هر لحظه زنده س
من ، می میرم از این آب مسموم
مرگ عاشق عین بودن ،‌اوج پرواز یه پرنده س

 

 

مستند 58/ عشـــــــــــق

0
0

همچون  رعدی می آیی

همچون الماس ک ماحصل رعد در عمق زمین است ،نگینی در عمق قلب میکاری

می باری به سان باران بهاری ،می شوری همچون آبشار ی رمیده بر رنگین کمانی از

سوی خدا بر قلبی از جنسه خدااا

می مانی جاودان در قلبی ک رخنه کردی .

بی اجازه می آیی ولی با اجازه هم دیگر نخواهی رفت..

شاید طرحی از رنگه بی خیالی یا فراموشی ب روی رخساره ماهت طرح زنند

ولی هرگز هیچ کس تابه نگه داشتنه این پرده ی ساختگی بر رویت را ندارد و  همیشه

با هر یاد و خاطر و نشانی خاکسترش شعله ور خواهد شد

می آیی و رنگ خاکستری روح را رنگین تر از سرخیه قلب می کنی

می آیی و نسیمی ب خنکای تنیده شده در گلبرگ گل های شقایق را در تاروپود  جسم

و روح می نوازی

تو ب حق خدااااا  تورا زیبنده قلبه آمیخته با روحه نامتناهی خودش ک نهفته در کالبد

اشرف مخلوقاتش هست قرار داد

تو نفس می بخشی ب سینه ای ک جای گیری

تو برقی در چشمان جای می دهی ک گویا تر از هر زبان و نوشتار و واژه ای ست

تو طراوتی همچون گل های مریم بر روح می بخشی

تو عطری مست کننده در هوای زندگی می گسترانی

تو پر پروازی می بخشی ک علم انیشتن و گنج قارون چنین قدرت و توانی رو ندارن

تو شور و نشاط و جوانی را تا جاودان مهمان سفره ی دلی ک جای گیری می نهی

تو امید ب فردا و فردا و فرداها ،امید ب ساخت و ساز رویاها و امید ب داشتن خورشید رو

هدیه میدی

تو همچون کودکی ک هر کار و سخن و فکرش پر از احساس و شوری دل انگیز

است،چنین حالی ب جانه صاحبه کاشانه ات میدی

میایی و چشم دیدن فیلم ها و طبیعت..گوش شنوای موسیقی و ذهن افسرده ی سابق

رو کاملا متفاوت می کنی

میایی و زیبایی های طبیعت رو نمایان می کنی..نم نم بارون و غروب خورشید و شب

مهتاب رو چنان پر رنگ و نوستالژیک

می کنی ک گویی سال ها زیر باران یا نور مهتاب قدم زده ای

می آیی چنان عمقی ب افکار می دهی ک وقتی به خودت میای چندین ساعت خیره ب

نقطه ای بوده ای

و گونه هارا خیس ولی باز هم در همان حال توان خنداندن لب هارو داری

می آیی و حس های صامته حسادت و دلتنگی و تنهایی و افسردگی و لکه دار شدن

غرور و ... را بیدار می کنی و

شب و روز را می توانی تیره و تار کنی ولی باز با تعملی بیشتر قلب راضی ب همین هم

هست

چون اندکی خیره شدن ب عمقه قلبه یار و خاطرات لبخندی شیرین بر لب می نشانی

تو در حال معامله ی دو سر بردی

اگر و فقط اگر اندکی طرفت قلبش از  جنس قلب باشد د

چرا ک تو  در عین حال ک اندک اندک بسیار پر توقع می کنی ولی خیلی زود می توانی

ب کم توقع ترین حالت ممکن طوری ک

خودت هم باورت نشود بدل سازی وجوده نازنین جای گرفته شده در آن

تو زیباتر از خورشید ،زلال تر آب روان ،پاک تر  از قلبه درون و معطر از گل های زمینی

می آی و من من من ها رو محو و جایش فقط "توووووو  را می آوری

می آیی تمامیت یک نفر را اشغال می کنی و سراسره وجودش را پر از فریاد خودت

میکنی

می آیی و نم نمک خود را ب آغوشش می رسانی و طعم بهشت را در دامانش جا

می گذاری

می آیی و دنیا را قده آغوشت می کنی و دور دنیا را در حلقه شدن دست هایت در

بازوانش می بینی

می آیی و عرقی بر پیشانی می کاری ک از فرط خستگیس و نه از گرمای هوا بلکه از

شعله های آتشه عشق است

عاشقانه تورا می ستایم ای "عشق"

عارفانه می خوانمت ک رخنه کنی در هر قلب

صادقانه می خواهمت ک ستون و تکیه گاهی شوی از جسم

عاجزانه می نالم ک بمان با من تا همیشه

وفا و عهد بستن را نبازی هرگز ب احساس و نفرت

بدان عشق و عقل هرگز در یک پیمانه جای ندارن و در عاشقی معامله معنا ندارد

ولی عاشقی کردن با گام های توام با تعقل بسی بهتر از دیوانگی عاشقی

کردنه بی پرواس ک یا زود خاموش می شود یا باعث خاموش شدنه یکی خواهد شد


ولی هرگز در عشق نباید فراموشی روزگار آغازین و مسیر طی شده تا امروز جایی

داشته باشد

نباید صدگام ب صفر گام باشد..دسته کم ده گام ب یک گام باشد ک دلگرمی برای هم

داشته باشد

در عشق مهم ترین رکن پایداریش " آینه " است

قبل از هر حرف و تقاضایی ابتدا خود را در آیینه نگاه کن بعد...

ع عین یار شدن

ش شیدای وفا شدن

ق قلب تو قلب شدن

 

اینجا زمین است رسم آدم هایش هم عجیب ..

اینجا گم ک می شوی ب جای اینکه دنبالت بگردند

تورا فراموش می کنند...

 هلو علیکم سیسترین گرام و مهربونمم

شرمنده ی مهربونی هاتونم و شرمسار بی وفایی هامم

ب هر حال پیچ و تاب زندگی باعث فاصله های ظاهری میشه و حالا برای من یه کوچولو

همونطور ک می دونید بیشتر بوده و ...

ولی هرگزززز از یاد و خاطرم  فراموش نشدین و در زمان هایی ک ب سان

همون حلقه های توی دست ،حلقه ای در چشم یا قلبم ایجاد میشه ک بی استثنا

هر شب ایجاد میشه با اون  بالایی یادتون مرا فراموشی نیس..

گواه این امر هم همون بالایی و یادیس ک ناگاه در دلتون از من ایجاد میشه..قلب

" مولام میگه طوری زندگی کنید همیشه انگار آخرین شب زندگی تون

رو سپری می کنید و در مقابل طوری هم امید و برنامه ریزی  و تلاش

داشته باشید ک انگار تا همیشه برقرارید"

 

من حسابم اونجوری صاف و زلال نیس ک هر لحظه ک خدای مهربون امر کنه ک

فاز نخست زندگی تموم شد و بدرود دنیا بگم و وارد فاز دوم و ادامه ی زندگی در

دنیای بعدی بشم آمادم و اصلا ترسی ندارمممممم

ولی چون بر خلاف اکثریت مردم 50-50 بود و نبودشونه..کفه ی ترازوی نبوده من همیشه

از بدو تولد تا آخر سنگینتره و گاهی اوقات مث همین روزااا

دیگه خیلی سنگین تر میشهنیشخند

و از اونجایی ک پست بعدی مشخص نیست چند روز دیگس لازم دونستم ک باز هم

همچون همیشه از

یه دنیاااااا مهر و وفاتون،درس و پندهای زندگی تون،لطف و صفای بی مثالتون

تشکررر کنم و بگم تا همیشه این دنیا و شماهااا رو نه فراموش میکنم و نه می تونم

منکر نفوذ و قدرتون در روند حرکت و زندگیم رو منکر شم و نه می تونم

نگم "دوستتون دارممممم"

 

باور کن آن "میم" مالکیتی که به آخر اسمم اضافه میکردی


بزرگترین و زیباترین عاشقانه ای بود که شنیده ام!!


بیامرزد خدای باران هرآنکس ک در زیر خاک

آرمیده و ببخشاید دلی آرام به هرآنکس ک روی

خاک ایستاده..

 

مستند 59/فصل عشق

0
0

بنام خالق تابلوی هفت رنگ خزان

سلام ای خش خشه برگ های زیر پای دوعاشق

سلام ای ریزش برگ های قاصدک وار پاییزی

سلام ای آوای سمفونی درختان رنگین کمان بسته

سلام ای تن پوش عروسه طاووس نشون

سلام ای فصل زایش مهتاب

سلام ای طلوع شب های عاشق کن

سلام ای شر شره بارون از لب پنجره

سلام ای مهربانوی آبانگاه و آذرگان

سلام ای گنبد طلاییه سال

سلام ای فصل زیبای دلتنگی

ای فصل وصال دل ها ،شور و نشاط قلب ها

ای فصل روی تراس نشستن و خیره شدن ب دور دست

ای فصل عهد بستن بین  تو و من و او

ای فصل گام بردن در بین هجمه برگ های تار و پود بسته

ای فصل دل دادن و دلدادگی

فصل ب پای یار نشستن و ب او قول وفا دادن

فصل نامردی و عهد رو زیر پا گذاشتن

فصل قلب رو شکوندن

توی شب های طولانی اورو رها کردن و جستن

یا ک وفا کردن و دست یار رو گرفتن و جستن ب اوج قله ها

سلام ای چرح گردون ای بید مجنون ای قاصدک های پاییزی

ای چشمه سر های رو ب یخ بندون

ای جویبارهای بسوی دریای نوح

ای تیک تاک عقربه های عاشقی ک رابط شب های بلند ب روز

ای فصل زیبای چشم میشی و ابرو کمونم

ای گنجینه ی پر شمس طلایم

ای آهوی رمیده در چشم هایم

بتاز بر قلب و جانم ،بمان بر طالع و روزگارم

فصل باز باران با ترانه

با انار های بام خانه

فصل یلدا و مشق شب های شیدایی

فصل "عشــــــــــــــــــــــق" خجسته باد

"پ" پارسال یادته چه خاطراتی داشتیم؟

"ا" امسال قول بده سال دیگم با من باشی..

"یـ" یادگاریت یه انار سرخ بود...

"یـ" یه دونه ای واسه این قلب تنهام

"ز" زمستون نداره قلبم تا وقتی خیسم از بارونه عشقــــــــــت

ه  " همه ی

ش" شاهرا ه های جهان ب

ت " توووو ختم می شود یا ضامن آهوی رمیده در دشت

هشت یعنی حک نام رضا بر کف دست های هر بنده ای

هشت بعنی هشتمین خوشه ی تاک بهشت

هشت یعنی همه ی هستی ب فدای گنبد زرد رضا (ع)

هشت یعنی  هرکه در هر جا ک هست بارالها آمینی رسا بر همه ی نجواهایش بگوو...

خدای مهربان و زیبا و رعنایم بیاموز ب بنده هایت ک دنیایت خیلی وسیع است

بیاموز هیچ کس جای کسی را تنگ نخواهد کرد

بیاموز جای تنگ کردن عرصه بر بنده هایت ،اندکی بر شعاع روحی ک

در قلبشون نهادی بیفزایند

بیاموز هرکس قده روح و قلبش سهم داره از دنیات ،جای حرص و حسادت ورزیدن برای

ویران کردن زندگی های دیگران ،انرژی و توانش را صرف آباد کردن زندگی خودش کند...

بیاموزز ز ز قلب جای عشق و مهر است نذار پر شه از کینه و زخم ...

Viewing all 91 articles
Browse latest View live




Latest Images