سلام و علیکم یا سیستری اند آنت اند حبیبی جون جونی ها
از بس دیر به دیر تو این دنیا آفتابی میشم که آروم آروم گرد حسن کچلی
داره روی صورت سفید برفیم و در حد ساعت 9 شبم میشینه !
این روزها همه راجب شهلا صحبت کردن ،و ما نیز اومدیم که صحبت کنیم!
ولی نت یه چند روزی بامبول در آورده بید و اینگونه شد که الان خدمت رسیده بیدم و
حتما در این رابطه باید حرفم و بزنم.همون طور که در گذشته هم در هر زمینه و
هر شخص حقیقی یا حقوقی که ذهنم رو مشغول کرده بید ،نظرم و بیان کردم که
وجدانم در عذاب نباشه ...!
امروز میخوام راجب عشقی صحبت کنم که که واسش کلی احترام قائلم ..
عشقی که واقعا عشق بود نه هوس ! عشقی که همه وجود یه آدم رو
یه زن رو یا بهتر بگم دختر بچه 13 ساله رو در قالب وجودی شخصی دیگر ریخته بود!
شهلا کسی بود که عاشقانه دل باخت ،عاشقانه به معشوقش رسید و عاشقانه
به پای عشقش همچون شمعی سوخت و ذوب و کاملا محو و ناپدید شد ..ولی
لب از لب باز نکرد و حاضر به فدای خود شد ،اما حاضر به کم شدن تار مویی از
عشقش نشد !!!
عشق شهلا به ناصر در تاریخ ثبت خواهد شد و مسلما عشقش را همه خواهند ستود!
در نگاه های شهلا عشق موج میزد و در چند صحنه کاملا مشخص بود که از ناصر توقع
چنین رفتاری رو نداشت .ولی این عشق چشم و گوشش را بسته بود و باز هم فریب
خورد و همه حقیقت رو بازگو نکرد !!
در اینکه شهلا کی بوده و چی کاره بوده و ...قضاوتی نخواهم کرد..من فقط روی
مشاهدات عینی خودم مانور میدم...
شهلا عشق عمیق و وافرش به همه اثبات شد و تحسین ما و آیندگان را
در بر خواهد داشت ( البته منظور میزان و درجه دوست داشتنش بید ،نه جزییاتش !)
اماا
اشتباهاتی داشت که تاوان اشتباهتش رو هم داد..
یکی از اشتباهاتش بروز عشقش بود!
به نظر من عاشق راستین باید ،فقط شادی و خوشبختی و سلامتی معشوقش
رو مد نظر بگیره و زمانی که علم این رو داشت که ناصر متاهل است ،نباید
اینگونه با ناصر قاطی میشد و عشقش رو در دل نهان میکرد..!
اما از روی بچگی و خامی این کارو کرد و بزرگترین گناه و اشتباه رو ناصر انجام داد
که از سادگی و عشقی این دختر بچه نهایت سواستفاده و نامردی رو انجام داد
در صورتی که با یه نه گفتن و دست رد زدن به سینه اون دختر بچه ،اون رو
به زندگی خودش برمیگردوند و هیچ کدوم از این اتفاقات الان رخ نداده بید
و دومین اشتباهش که اون رو به کام مرگ برد..یا بهتر بگم فقط اون رو به کام مرگ برد
و عامل یا آمر اصلی و شریک این ماجرا رو به حال خودش رها کرد تا آزادانه واسه خودش
بچرخه...همین سکوت نابجایش بود!
ظواهر امر و آثار نشانه ها دال بر حضور شهلا در زمان قتل در صحنه جرم بوده ولی
مسلما و به یقین من بر این اعتقادم که تنها نبود و بیگناه هم نبود
و دستی در این قتل ناخواسته یا با طرح قبلی داشت !
واقعا حیف این عشق که به پای یه مرد هوس باز و معتاد و باری به هر جهت ریخت....
و اعترافاتش شاید خودش رو از مرگ نجات نمیداد ..اما دسته کم یه موجود.....از زمین
پاک میکرداما افسوس که حتا تا لحظه ای که طناب دار رو بر گردنش انداختند ،بر این باور
غلط بود که ناصر رضایت خانواده لاله رو خواهدگرفت و او دوباره میتونه در کنار این نامرد
زندگی کنه..
اما نخواست باور کنه که ناصر عاشقش نبود و تنها هوسی گذرا رو بر اون داشت و دیگه
حتا اون هوس رو هم بر اون نداشت..!!
اما از جهتی هم بر خلاف نظر اکثریت ،خوشحالم که ناصر نرفت !!
چون واقعا مرگ برای چنین شخصی ؛حکم آب روی آتش رو خواهد داشت
ناصر دو نفر را به زیر خاک کرد ،دو فرزند را بی مادر و دو خانواده را آواره کرد...
ناصر باید بمونه و ببینه که چگونه 100میلیون ایرانی در جای جای جهان ،با دیدنش
همچون سابق دیگر امضا و عکس ازش طلب نمی کنند!!
بلکه در خوش بینانه ترین حالت ،از او روی گردان خواهند بود و القاب و صفاتی را
که لایقش هست را نصیبش خواهند کرد..
شهلا سکوت کرد ،ناصر نه تنها سکوت کرد ،بلکه به دروغ خود را مبرا از هر گناه دانست
شهلا مرد و تاوان سکوت و عشق یک طرفه و کورکورانه اش را گرفت..ولی ناصر همچنان
نفس میکشد..ناصر خان سابق و ناصر قاتل امروز تو اگر خیال کردی که با گفتن واقعیت
آبرو و وجهه اجتماعیت رو از دست میدی و بدین سان همه چی رو انکار کردی ..
بدون که تو با نگفتنت هم وجهه و آبروت رو بردی و هم به شخصیت منفوری در تاریخ بدل
گشتی!!
خیلیا گفتند که ناصر دوباره به همون کثافت کاری های سابقش ادامه خواهد داد..
و ککش هم نمیگزه ..شاید به ظاهر چنین باشه..اما یقینا ناصر از درون خواهد سوخت و
روزی تاوان پس خواهد داد..
و اما در این ماجرا نباید از ضعف در دستگاه های انتظامی گذشت..چرا که نتوانستند
حقیقت یک قتل را کشف کنند و همه چی را بر اساس یه اعتراف اولیه متهم شماره یک
طرح ریزی کردن و اطلاعات ناقصی را به دستگاه قضا ارجاء دادن و اینگونه باعث تضعیف
حقی از حقدار شدن !!
نکته دیگر بحث قصاص و اعدام بید !
احتمالا همه تون میدونید که اینجانبان اخوی به حق جبارسینگ بیدیم
و موافق اعدام و قصاص...!
اما نه برای هر شخص و نه برای هرجرمی !!
اما جبارسینگ نیز اگر چهارتا دوست روشن فکر و منطقی همچون صدف
داشت ، ( البته سوء برداشت نشه .همه شما عزیزان من بیدین و همه تون بسیار
بسیار روشن فکر و با فهم و کمالات و خانوم بیدین،صدف چون در رابطه با این موضوع
نوشته بید ،اسمش رو آوردم )احتمالا کمی تا قسمتی آدم میشد...!
صدف به نکته باریکی اشاره کرده بید که اعدام نکنند ولی به قاتل حبس ابد
تعلق بگیره..حبسی که بعد از چند سال عفو تعلق نگیرد و زندان برایش
جکم جهنمی داشته باشد که تا روزی که زنده است ،هیچ لذت و تفریحی نداشته باشد
نه اینکه با اندکی مانی و یا بند "پ" انواع و اقسام غذاها و نوشیدنی ها
و کشیدنی ها و...در اختیارش باشد !
صدف جون اگر چنین شرایطی فراهم گردد ،منم از اجرای حکم اعدام صرف نظر میکنم !
اما نه به طور صد در صد ،چرا که برخی جنایتکاران باید بعد از چند وقت زجر و شکنجه و
خفت و خواری در ملا عام به دار آویخته شوند و جنازه شان را هم دفن نکنند
و در همانجا بگذارند تا عبرتی شود برای همه ...
........
پی نوشت آرشامی
به لطف خدا و دعاهای خیر و نیت پاک شما عزیزان
با تلاش های پزشکان و به زور دوا و قرص و آمپول و پرتو درمانی و ...
به کلاس های دانشگاهی خود بازگشته ..اما همچنان نیازمند انرژی های مثبت و یاری
سبزتان بید...و تنها راه علاج و درمانش همان پیوند مغز استخوان بید..
در این روز ها و شب های محرم ، همه بیماران و مونا رو فراموش نکنید
.........
پیام بازرگانی پدر بزرگ آرشامی
پیام بازرگانی خود آرشامی
...........
در ادامه مطلب تصاویر فاجعه رخ داده در دبستان شهید رحیمی رو قرار دادم و
دیدن اون رو به بیماران قلبی و عروقی و دریچه میترال و قندی و فشارخونی و
سرماخورده و زیر 18 سال توصیه نمیکنم
اگر هم دیدین ،خونتون گردن خودتون
.................
جمعه 6:36 نوشت آرشامی :
من فکر کنم منظورم و خوب نتونستم منتقل کنم..من حامی شهلا و چگونگی
رابطه اش نبودم و نیستم ! در اینکه شهلا گناهکار بود ،چه در وارد شدن به زندگی یه
زن دیگه و چه در موضوع قتل ( چه به طور مستقیم و یا همین سکوتش به هر حال
در قتل شراکت داشت و به جزایش هم رسید ! جزایی که خودش تلاشی برای
تقلیلش نکرد!)
من موضوع اصلی ام عمق و میزان دوست داشتنه شهلا به ناصر بید ،که واقعا من
جز یک نمونه !،کسی رو ندیدم که تا این حد به یکی عشق بورزه و دوستش داشته
باشه !
خبرگزاری فارس: پس از گذشت یک سال از آتش سوزی در مدرسه شهید رحیمی روستای درودزن مرودشت از توابع شیراز برق نگاه دانش آموزان معصوم با قابهای چوبی در دست که در آن چهرههایی متفاوت از تصویر فعلیاشان را نشان میداد، آتش به دلمان زد.
آتشی که با بی مهری و بدقولی مسئولین دو چندان شده..
وعده و وعیدهایی که برای جراحی های پلاستیک این عزیزان به واقعیت بدل نشد و امروز همه اینها فراموش شده ند
عکاس:فرامرز میر احمدی